مرا صد آه یکبار از دل صد چاک می خیزد
به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد
صفای ظاهر از دل کی زداید زنگ باطن را؟
همان دود از نهاد شمع کافوری سیه خیزد
به تردستی زبان خصم را کوتاه کن از خود
که خار تر به دامن راهرو را کمتر آویزد
سیاهی کی برد رخت سفید از طینت زاهد؟
همان دود از نهاد شمع کافوری سیه خیزد
نظر بر صبح دارد گریه شبخیز من صائب
که انجم تخم خود را در زمین پاک می ریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود سخن میگوید. او از دل پریشانش با صد آه و ناراحتی یاد میکند و به تضاد میان ظاهر و باطن اشاره میکند، که اگرچه ظاهر زیباست، اما باطن ممکن است زنگار داشته باشد. او به مبارزه با دشمنیها نیز اشاره دارد و میگوید باید با مهارت زبان مخالفین را کوتاه کرد. همچنین به تأثیر سیاهی بر پاکی و صفا اشاره میکند و نهایتاً به امید به صبح و نشانههای زندگی نو در زمین تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دل من از شدت درد و غم به شدت ناله می کند و این ناله به اندازهای است که مثل رنگ سیاه جوهر بر روی کاغذ ریخته میشود.
هوش مصنوعی: آیا زیبایی ظاهری میتواند کثیفی و زشتی درون را پاک کند؟ همانطور که دود سیاه از شمعی که عطر خوش کافور دارد برمیخیزد.
هوش مصنوعی: با مهارت و زیرکی، بر دشمنان خود چیره شو و زبان آنها را به محبت و ادب کوتاه کن، تا کمتر دچار دشواری و آسیب شوی.
هوش مصنوعی: سیاهی نمیتواند زرق و برق سفیدی را از وجود زاهد بگیرد. همانطور که از شمعی که کافور در آن وجود دارد، دود سیاه برمیخیزد.
هوش مصنوعی: چشمان من صبح را مینگرد و در دل شب اشک میریزد. زیرا ستارگان، نور خود را مانند تخمی در خاک پاک میکارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به وقتی کز دو لشکرگاه بانگ کوس برخیزد
خروش کوس گردان را زخواب خوش برانگیزد
علامت کش به گوش نیزه منجوق اندر آویزد
برآید نیلگون ابری که گل بر زعفران بیزد
یلان را سرخی اندر روی با زردی در آمیزد
[...]
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد
نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
ملکها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد
[...]
جوان سخت می باید که از شهوت بپرهیزد
که پیر سست رغبت را خود آلت بر نمیخیزد
چو عطّار صبا در چین زلفت مشک میبیزد
چرا پیوسته از سودا به مویی درمیآویزد
دل من این چنین کز عشق سودایش پریشان است
عجب کز فتنهٔ آن زلف بی پرهیز پرهیزد
مرا از ماجرای اشک خویش این نکته شد روش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.