از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست
روی نگین ساده سیاهی پذیر نیست
بر هر چه آستین نفشانی رود ز دست
بر هر چه پشت پا نزنی دستگیر نیست
از سرکشی نگاه تو گر نیست دلپذیر
زلف تو در گرفتن دل شانه گیر نیست
آوازه خط تو جهانگیر گشته است
حرفی است این که خامه مو را صریر نیست
هر چند هست چینی فغفور خوش قماش
چون دلبر ختایی ما خوش خمیر نیست
در لفظ تیره معنی روشن کند ظهور
بی پشت، روی آینه صورت پذیر نیست
در چشم ما بزرگی دونان بود حقیر
هر چند ذره در نظر ما حقیر نیست
در آه اختیار ندارند بیدلان
بال شکسته مانع پرواز تیر نیست
افتادگی سریر و سرافکندگی است تاج
در ملک فقر حاجت تاج و سریر نیست
گردد سبک ز سنگ، دل نخل میوه دار
دیوانه را ز صحبت طفلان گزیر نیست
چشمم چو خامه باز به روی سخن شده است
رزقی مرا به جز سخن دلپذیر نیست
از راستان خدنگ بلا راست بگذرد
این تیر جز به چشم بدان جایگیر نیست
از خون شبنمی نگذشت آفتاب تو
ای چرخ در بساط تو یک چشم سیر نیست
سوزن چه پشت چشم که نازک نمی کند!
شکر خدا که سینه ما بخیه گیر نیست
از جسم ما برون نرود نقش لاغری
این نقش، بی ثبات چو نقش حصیر نیست
صائب کجاست آینه تا بر سیه دلان
روشن شود که طوطی ما را نظیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون عشق، زیبایی و دلباختگی پرداخته است. شاعر به نوعی از ناامیدی و مصیبت اهل سخن اشاره میکند که از سرنوشت بد خود نمیتوانند فرار کنند و به زیباییهای زندگی نمیپردازند. همچنین او به ویژگیهای معشوق خود اشاره میکند و تأکید میکند که عشق و زیبایی او در عالم بینظیر است و هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود. در نهایت، شاعر به حسرت و آرزوی خود برای داشتن یک معشوق بینظیر پرداخته و از چالشها و مشکلاتی که در این مسیر وجود دارد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اهل هنر و ادب نمیتوانند از تقدیر بد فرار کنند و زندگیشان به گونهای است که نمیتوانند از مشکلات و سختیها دوری کنند. مانند نگینی ساده که در دلش رنگ سیاه را دارد و نمیتواند از آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هر کاری که با تلاش و اراده خود انجام دهی، به سرانجام خواهد رسید و اگر بدون هدف و جدیت گام برداری، نتیجهای نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: اگر نگاه تو خشن و سرکش نباشد، دلربایی زلفهای تو نمیتواند دل کسی را برباید.
هوش مصنوعی: نام و شهرت خط تو در کل دنیا پیچیده است، ولی این مطلبی است که قلم من توانایی بیان آن را ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند که چینی خوش نقش و نگار مانند دلبر ختایی وجود دارد، اما زیبایی آن به اندازه دلبر ما نیست.
هوش مصنوعی: در کلامی که نامش تیره و مبهم است، معنای روشنی میتواند پیدا شود. اما بدون داشتن پشتوانه و حمایت، مانند این میماند که تصویر در آینه قابل دیده شدن نیست.
هوش مصنوعی: در نظر ما، افرادی که عظمت و بزرگی ندارند، در حقیقت کوچک به نظر میآیند. اما حتی اگر به آنها هم توجهی نکنیم، باز هم از نظر ما به اندازه یک ذره کوچک محسوب نمیشوند.
هوش مصنوعی: بیدلان، افرادی که در رنج و اندوه به سر میبرند، در تلاش خود برای پرواز و آزادی، هیچ مانعی نمیتواند آنها را متوقف کند، حتی اگر بالهایشان شکسته باشد. این نشاندهنده عزم و ارادهای قوی است که آنها دارند تا بر مشکلات غلبه کنند.
هوش مصنوعی: پایین نگه داشتن خود و تواضع نشانهای از عظمت و بزرگی است. در معاشرت با فقرا، داشتن تاج و تخت بر هیچ چیز برتری ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی سنگی سبک میشود، دل نخل با میوهاش، از صحبت با بچهها گریزی ندارد.
هوش مصنوعی: چشمم مانند قلمی است که به روی کلام باز شده و هیچ چیزی جز گفتار خوشایند برایم ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: تنها افرادی که از راست و درست زندگی میکنند میتوانند از مشکلات و سختیها عبور کنند، زیرا این تیر بلا فقط به کسانی که بر روی نادرستی و غلطی قرار گرفتهاند، آسیب میزند.
هوش مصنوعی: آفتاب نتوانسته است از قطرههای شبنمی عبور کند، ای چرخ (فلک)، در دنیای تو حتی یک چشم سیر هم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سوزن هرچقدر هم که نازک باشد، نمیتواند به چشمان ما ضرری بزند. خدا را شکر که دل ما به راحتی زخم نمیخورد و میتواند سختیها را تحمل کند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ وقت تصویر و اثر لاغری از بدن ما محو نمیشود. این تصویر، همانند طرحی ناپایدار و بیثبات نیست که به راحتی از بین برود، بلکه دائماً در زندگی ما باقیمانده و تأثیر خود را میگذارد.
هوش مصنوعی: کجاست آینهای که سیاهدلان را روشن کند و نشان دهد که طوطی ما بیهمتاست و نظیری ندارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
[...]
دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهیْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
[...]
طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست
جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست
خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی
آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست
حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی
[...]
شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم
تو می روی و خون کست پایگیر نیست
بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم
[...]
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.