گنجور

 
صائب

دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند

آیینه را رخ تو پریخانه می کند

دل می خورد غم من ومن می خورم غمش

دیوانه غمگساری دیوانه می کند

آزادگان به مشورت دل کنند کار

این عقده کار سبحه صد دانه می کند

ای زلف یار سخت پریشان ودرهمی

دست بریده که ترا شانه می کند

سیلی که خو به گردکدورت گرفته است

در بحر یاد گوشه ویرانه می کند

غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن

فانوس پرده داری پروانه می کند

یاران تلاش تازگی لفظ می کنند

صائب تلاش معنی بیگانه می کند

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سلیم تهرانی

مشاطه را جمال تو دیوانه می کند

کآیینه را خیال پریخانه می کند

خورشید را به کوچه ی زلفت نشد نصیب

آن عشرتی که شبپره ی شانه می کند

سر بر زمین نهد پی نفرین عاقلان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه