قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
پای رفتار شکستند و عنانم دادند
آب را در جگر سنگ حصاری کردند
جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند
ظاهر و باطن من آینه یکدگرند
سینه ای صافتر از آب روانم دادند
چشم پوشیده تماشای رخش می کردم
به چه تقصیر دو چشم نگرانم دادند؟
خامه ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است
من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند
سالها در پی بی نام و نشانان رفتم
تا به سر منزل مقصود نشانم دادند
لب پرخنده گرفتند گر از من صائب
به تلافی مژه اشک فشانم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی همچون قدرت و اختیار، تضاد درونی، و جستجوی هویت میپردازد. شاعر به توصیف شرایطی میپردازد که در آن به او قدرت و کنترل دادهاند اما همزمان رفتار و احساساتش محدود شده است. او با تصویرسازیهایی از تشنگی و حسرت، به عمق احساس تنهایی و نارضایتیاش اشاره میکند. همچنین، تأکید بر تضاد ظاهر و باطن، نشاندهندهی کشمکش درونی اوست. شاعر در نهایت بیان میکند که با وجود تلاشهایش برای پیدا کردن هویت خود، همچنان در جستجوی وصل و معنا است. شعر پایان تعجبآوری دارد که به احساس فقدان و درد در مواجهه با زندگی و عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: قدرت را از من گرفتند و توانایی صحبت کردن را به من دادند. در عوض، رفتارم را تحت کنترل درآوردند و اختیاری از خودم نداشتم.
هوش مصنوعی: آب را در دل سنگی محصور کردند و به من جگری دادند که تشنگیام از ریگ روان هم بیشتر است.
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن من شبیه و هماهنگ یکدیگرند. قلب من، مانند آبی زلال، بسیار صاف و پاک است.
هوش مصنوعی: به خاطر چه گناهی، چشمان نگرانم را به من دادند، در حالی که من بدون توجه به زیبایی چهرهاش به تماشا نشستم؟
هوش مصنوعی: قلم من میگوید که حرفها و گفتگوهایی که میکنم به زبانی دیگر بیان شده است و من نمیدانم که چه سخنانی به من دادهاند تا بر زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: سالها به دنبال افرادی بینام و نشان بودم و در نهایت به مقصد مورد نظر و هدفم راه پیدا کردم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهٔ خندان آنها به خاطر من باشد، من نیز به تلافی، اشک را از مژههایم میریزیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی همایون خبری مژده دهانم دادند
مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند
بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز
ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند
میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی
[...]
پای بستند و ره سعی نشانم دادند
دست و بازو بشکستند و کمانم دادند
جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت
خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند
العطش زاست درین وادی تفسیده دلم
[...]
زان زمانی که تن و روح روانم دادند
دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا
تیر همت بشکستند و کمانم دادند
مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند
[...]
مژده صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند
دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند
سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند
[...]
مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.