گنجور

 
صائب تبریزی

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

پای رفتار شکستند و عنانم دادند

آب را در جگر سنگ حصاری کردند

جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند

ظاهر و باطن من آینه یکدگرند

سینه ای صافتر از آب روانم دادند

چشم پوشیده تماشای رخش می کردم

به چه تقصیر دو چشم نگرانم دادند؟

خامه ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است

من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند

سالها در پی بی نام و نشانان رفتم

تا به سر منزل مقصود نشانم دادند

لب پرخنده گرفتند گر از من صائب

به تلافی مژه اشک فشانم دادند

 
 
 
محتشم کاشانی

دی همایون خبری مژده دهانم دادند

مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند

بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز

ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند

میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی

[...]

حزین لاهیجی

پای بستند و ره سعی نشانم دادند

دست و بازو بشکستند و کمانم دادند

جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت

خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند

العطش زاست درین وادی تفسیده دلم

[...]

سعیدا

زان زمانی که تن و روح روانم دادند

دل سرگشته و چشم نگرانم دادند

پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا

تیر همت بشکستند و کمانم دادند

مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند

[...]

غالب دهلوی

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند

دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند

[...]

اقبال لاهوری

مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه