گنجور

 
صائب تبریزی

بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی

رحم کن بر تشنگان ای آب حیوان کسی

می زند بحر از لب خشک صدف موج سراب

چند خودداری کنی ای ابر نیسان کسی؟

چون کتان در هر قدم صد سینه چاک افتاده است

زیر پای خود ببین ای ماه تابان کسی

پیش ازان کز شکرستانت برآرد گرد مور

تلخکامان را بپرس ای شکرستان کسی

شد گلوی قمریان از اشک حسرت طوق دار

سرکشی تا چند ای سرو خرامان کسی؟

چند زخم از بخیه زنجیر تقاضا بگسلد؟

مهر بردار از لب خود ای نمکدان کسی

پیش ازان کز شرم خط بر رو گذاری آستین

عقده ای بگشا ز کار نابسامان کسی

دیده کنعانیان از انتظارت شد سفید

خیمه بیرون زن ز مصر ای ماه کنعان کسی

در بهاران خاطر بلبل بجو، تا در خزان

بینوایی کم کشی ای باغ و بستان کسی

دست تاراج خزان در آستین (تا) غنچه است

یاد کن ما را به برگی ای گلستان کسی

می تواند ملک عالم را به آسانی گرفت

لشکر دل گر بود صائب به فرمان کسی