گنجور

 
صائب تبریزی

سر منصور بار آن تیغ بی‌زنهار می‌آرد

نهالی را که خون آبش بود سربار می‌آرد

به خورشید درخشان می‌رسد چون قطرهٔ شبنم

به این گلزار هرکس دیدهٔ بیدار می‌آرد

چونی هرکس در این وادی به صدق دل کمر بندد

نهال آرزویش تنگ شکربار می‌آرد

چراغش چون چراغ پیر کنعان می‌شود روشن

به این بازار هرکس چشم چون دستار می‌آرد

ز هم مگشای آن چاک گریبان را که چشم بد

شبیخون بر چمن از رخنه دیوار می‌آرد

چه افسون کرد در کار چمن این بوستان‌پیرا؟

که هرجا بید مجنونی است لیلی بار می‌آرد

تو ای مشاطه فکر گل مکن از بهر دستارش

که بلبل گل به نذر آن سردستار می‌آرد

ندارد ذوق تحسین چشم و دل سیر سخن صائب

خوشامد طوطیان را بر سر گفتار می‌آرد

خمارم گرچه از حالی به حالی می‌برد صائب

به حال خود مرا یک ساغر سرشار می‌آرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

سرشک لعل من حاصل گل آزار می‌آرد

گهر می‌ریزم و سنگ ملامت بار می‌آرد

شکست از دیدهٔ بدخورد جامم این سزای او

که صحبت را ز خلوت بر سر بازار می‌آرد

شراب تلخ با محبوب سیم‌اندام نوشیدن

[...]

نظیری نیشابوری

کمال عاشقی حیرانی دیدار می‌آرد

چو آتش دیر می‌ماند سمندر بار می‌آرد

تو درخواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی

به بخت ار در ببندی اختر از دیوار می‌آرد

به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد

[...]

کلیم

بکن بیخ صبوری حسرت دیدار می‌آرد

چو میرد باغبان این نخل برگ و بار می‌آرد

کدورت می‌فزاید جام خاکی، حیرتی دارم

که این آیینه چون بی‌نم بود زنگار می‌آرد

دلی دارم چنان بیگانه از عشرت که در گلشن

[...]

صائب تبریزی

تماشای بتان از چشم خون بسیار می‌آرد

نگاه گرم آخر آه آتشبار می‌آرد

نیم طوطی که با آیینه باشد روی حرف من

مرا چشم سخنگو بر سر گفتار می‌آرد

در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم

[...]

اسیر شهرستانی

گرفتم او گذاری بر سر بیمار می‌آرد

کجا دل طاقت حیرانی دیدار می‌آرد

ز راز دل حجاب عشق می‌بندد زبانم را

ترحم با منش هرگاه در گفتار می‌آرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه