گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم
دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم
محرمی نیست در آفاق به محرومی من
عین دریایم و سرگشته تر از گردابم
شور من حق نمک بر همه دلها دارد
نیست ممکن که فراموش کنند احبابم
بس که آلوده عصیان شده ام، می ترسم
که درین گرد زمین گیر شود سیلابم
نبض من چون رگ سنگ است ز جستن ایمن
بس که سنگین شده ز افسانه غفلت خوابم
خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن
نیست چون ماهی لب بسته غم قلابم
برگ عیش است مرا باعث غفلت صائب
همچو نرگس برد ایام بهاران خوابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و درونی خود صحبت میکند. او از سوز دل و بیتابیاش میگوید و اینکه هیچکس در دنیا نمیتواند محرومیت او را درک کند. او خود را مانند دریا میبیند که در جریانهای مختلف گم شده و دردی که در دل دارد، برای او جذاب است و نمیتواند دوستانش را فراموش کند. شاعر به سنگینی بار عصیان و غفلت اشاره میکند و از ابراز احساساتش در جمع کجفکران میهراسد. او همچنین به خاموشی و انزوا اشاره دارد و در نهایت از روزهای شادی میگوید که باعث غفلت و خواب عمیق او شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج دلتنگم آگاه شوی، یک لحظه استراحت نکن تا من هم آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هیچ کسی در دنیا نیست که نسبت به بیکسی من احساس همدردی کند. من به شدت پرشور و سرگردان هستم، مانند دریا که درونش پر از تلاطم و تلاطم است.
هوش مصنوعی: شور و شوق من برای دوستانم به قدری قوی است که هیچکس نمیتواند آن را فراموش کند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی در گناه و نافرمانی غرق شدهام، نگرانم که در این دنیا مانند سیلابی که راهش را گم کرده، گرفتار شوم.
هوش مصنوعی: قلب من مانند رگ سنگی است و از حرکت و جنبش دور شده، زیرا به حدی سنگین شدهام که از خواب و غفلت افسانهها ایمن هستم.
هوش مصنوعی: من از صحبت با افرادی که به بحثهای بیمعنا و نادرست علاقه دارند، پرهیز میکنم. چون مانند ماهی که دهانش بسته است، گرفتار غم و مشکلات میشوم.
هوش مصنوعی: سرسبزی و خوشی زندگی باعث شده است که غافل شوم، مانند نرگسی که در خواب بهاری غرق شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
و آتش چهره نمودی و ببردی آبم
آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام
کاب سرچشمه ی حیوان نکند سیرابم
دوش هندوی تو در روی تو روشن می گفت
[...]
به درد عشق تو درمان نیابم
ببرد از من به دستان هوش و تابم
ز دست غمزه غمّاز شوخت
برفت از دست باری خورد و خوابم
حدیث عشق رویت با طبیبان
[...]
زلف آشفته همی تابی و من می تابم
آتش چهره میفروز که من در تابم
شب خیال تو به بالین من آمد گفتم
آه کامد به سرم عمر و من اندر خوابم
ما درین بحر به کشتی تو یابیم نجات
[...]
گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم
دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.