شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بدست
صیقل سینۀ روشنگهران دست ردست
خودنمایی چه بلاهای نمایان دارد
ایمن از زنگ بود آینه تا در نمدست
به دل پاک نظر کن نه به دستار سفید
سطحیان را نظر از بحر گهر بر زبرست
پیش ازین خانۀ صیاد ز خاروخس بود
این زمان خرقۀ پشمین و کلاه نمدست
در دل هرکه حسد نیست غم دوزخ نیست
تخم آن آتش جانسوز شرار حسدست
ما ازین هستی دهروزه به جان آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
مرگ را بیخبران دور ز خود میدانند
چار دیوار جسد در نظر من لحدست
نیست در عالم ایجاد به جز تیغ زبان
بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست
نیست در چشمۀ خورشید غباری صائب
چشم کوتهنظران پردهنشین رمدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
هله چون مینزند ره ره او را کی زدست
او ز هر نیک و بد خلق چرا میلنگد
بد و نیک همه را نعره مطرب مددست
دف دریدست طرب را به خدا بیدف او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.