کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
غزال از دور باش وحشت من راه گرداند
مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی
کند بر دیده سودایی من شهر را زندان
نفس چون راست سازد گردبادی در بیابانی
نمی گردید بی شیرازه اوراق وجود من
اگر می بود در دستم سر زلف پریشانی
نهان شد مهر تابان دید تا آن روی گلگون را
کند چون خودنمایی مشت خاری در گلستانی؟
نپردازی به عاشق از غرور حسن، ازین غافل
که ابروی تو خواهد گشت از خط طاق نسیانی
ز خط عنبرین گفتم شود سرسبز امیدم
ندانستم که این ابر سیه را نیست بارانی
تو از ظلمت چو صبح آیینه دل را مصفا کن
که طالع می شود از هر طرف خورشید جولانی
ازان مانع ز آب خضر شد دولت سکندر را
که می خواهد برآرد هر زمان سر از گریبانی
به پایان می رسانیدم من آتش زبان صائب
اگر افسانه آن زلف را می بود پایانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از خداوند طلب رحمت و کرامت میکند و از درد دل خود میگوید. او به وضعیت عاطفی و تنهایی خود اشاره میکند و به صورت نمادین به غزالی میپردازد که او را میترساند. شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره دارد و از عمق عشق و حسادتش میگوید. او همچنین به سرنوشت و تقدیر اشاره کرده و میخواهد که روشنایی و امید وارد دلش شود. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که اگرچه آتش عشقش شعلهور است، اما در عین حال آرزو دارد که زلف محبوبش به پایان برسد تا دردش کاهش یابد.
هوش مصنوعی: ای ابر رحمت، به من لطف کن و مرا مورد رحمت قرار بده؛ زیرا با هر خندهای که میزنم، در دل زخم و درد عمیقی احساس میکنم.
هوش مصنوعی: غزال از دور دست باعث ترس من شد و من را در دامن صحرا به گردش واداشت، در اینجا نیازی به محافظت نیست.
هوش مصنوعی: شهر برای من مانند زندانی است که به خاطر احساسات و تفکراتم گرفتار آن شدهام، همانطور که یک طوفان در یک بیابان، شرایط را تغییر میدهد و راهم را به سمت دیگری میبرد.
هوش مصنوعی: اگر من در دستم رشته زیبا و پریشان زلفی داشتم، نمیچرخید و نمیپریشان میشد اوراق وجود من.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی پنهان شده است تا وقتی که زیبایی واقعی و دلپذیر را نشان دهد. آیا میتوان آن را مانند خارهایی در میان گلها توصیف کرد که خود را نشان میدهند؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییات مغرور نشو و به عاشق بیتوجهی نکن، زیرا غفلت از این موضوع ممکن است باعث شود که زیبایی تو تحت تأثیر فراموشی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: من از خط زیبا و خوشبو سخن گفتم و امیدوار بودم که زندگیام سرسبز و شاداب شود، اما نمیدانستم که این ابر تیره و سیاه نمیتواند بارانی برایم بیاورد.
هوش مصنوعی: تو با آمدن خود مانند صبح، تاریکی را برطرف کن و دل را پاک و روشن کن، زیرا از هر سو، نور خورشید بهزودی طلوع خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دولت سکندر به خاطر مانعی که از آب خضر جلوگیری میکند، هر بار میخواهد سر از گریبانی بیرون آورد، به مشکل برمیخورد.
هوش مصنوعی: من میتوانستم آتش عشق و شوق را خاموش کنم، اگر داستان آن زلف زیبا و دلربا به پایان میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.