گنجور

 
صائب تبریزی

که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟

فرد خورشید که می گفت که باطل گردد؟

می تواند ز رخ شمع کسی گل چیدن

که چو پروانه به گرد سر محفل گردد

ناف دریاست چو گرداب مرا لنگرگاه

نیستم موج که سعیم پی ساحل گردد

مرغ روح شهدا پر به پر هم بسته است

زهره کیست که گرد سر قاتل گردد؟

سخن تلخ فرو برده و قهقه زده ام

کام من تلخ کی از زهر هلاهل گردد؟

سر مژگان سبکرو به سلامت باشد!

پا اگر آبله از دوری منزل گردد

شبنم آینه کس چهره خورشید نکر

به چه رو با رخش آیینه مقابل گردد؟

 
 
 
سیدای نسفی

پیش از آن دم که ز خط حسن تو زایل گردد

غمزه ات هر طرفی در طلب دل گردد

لشکر شام به صبح تو مقابل گردد

کار با سلسله زلف تو مشکل گردد

لب شکر شکنت زهر هلاهل گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه