گنجور

 
صائب تبریزی

به سخن دعوی بی اصل مبرهن نشود

حرف کج راست به زور رگ گردن نشود

می توان دید ز صد پرده دل روشن را

این چراغی است که پوشیده به دامن نشود

نشود رهزن روشن گهران نقش و نگار

آب را سیر چمن مانع رفتن نشود

خصمیی نیست ضعیفان جهان را باهم

آتش سنگ خموش از نم آهن نشود

از تن زارم اگر رشته سرانجام دهند

مانع روشنی دیده سوزان نشود

 
 
 
صائب تبریزی

حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود

نور خورشید، نظربند ز روزن نشود

نبرد خنده ظاهر ز دل تنگ ملال

غنچه را دل تهی از خون به شکفتن نشود

باد دستان ز گرانباری زر آزادند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه