گنجور

 
صائب تبریزی

تشنهٔ خون کرد مستی چشمِ فتّانِ ترا

خوابِ سنگین شد فسانی تیغِ مژگانِ ترا

این لطافت نیست هرگز میوهٔ فردوس را

می‌توان خوردن به لب سیبِ زنخدانِ ترا

حلقه‌ها در گوشِ سرو از طوقِ قمری می‌کِشد

گر به گلشن ره فتد سروِ خرامانِ ترا

دیدهٔ شبنم که در پیراهنِ گل محرم است

حلقهٔ بیرونِ در باشد گلستانِ ترا

چون نباشم چشم بر راهِ نسیمِ التفات؟

من که پروردم به آبِ چشم، ریحانِ ترا

قدرِ من این بس که چون ابرِ بهار از آبِ چشم

تازه دارم خارِ دیوارِ گلستانِ ترا

گرچه افکارِ تو صائب سر به سر سنجیده است

این غزل مشهور خواهد کرد دیوانِ ترا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ای روا بر شهریاران جهان فرمان ترا

هرچه باید خسروانرا داده آن یزدان ترا

هرکجا ماهی است یا ساقیست یا دربان ترا

هرکجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا

دشت همچون محشر است از خیل گوناگون ترا

[...]

وحشی بافقی

تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا

نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا

خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن

نعمت این خوان گوارا باد مهمان ترا

مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی

[...]

صائب تبریزی

نیست سنگ کم اگر در پله میزان ترا

کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا

تا نبندی رخنه چشم و دهان و گوش را

از درون دل نجوشد چشمه حیوان ترا

همرهان سست در راه طلب سنگ رهند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
غالب دهلوی

ای گل از نقش کف پای تو دامان ترا

گل فشان کرده قبا سرو خرامان ترا

تا ز خون که ازین پرده شفق باز دمد؟

رونق صبح بهارست گریبان ترا

هر قدر شکوه که در حوصله گرد آمده بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه