بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام
حاصل عمر گرامی را به غارت داده ام
تا چرا گل به چشم خود ندادم جای او
خار مژگان را به سیلاب ندامت داده ام
باچه رو در چار سوی مصر دکان واکنم
کاروان حسن یوسف را به غارت داده ام
مبدا فیاض اگر با من کند خصمی رواست
باوجود حسن معنی دل به صورت داده ام
مردم آزاده را یک جامه چون سرومست بس
کافرم در عمر خود گرتن به زینت داده ام
چشم آن دارم که از ملک اثر یابد نشان
از ته دل گریه را امروز رخصت داده ام
چرخ را بر خویشتن فرمانروا گردانده ام
تیغ بیرحمی به دست بی مروت داده ام
عذر خواه معصیت اشک پشیمانی بس است
نامه خود را به دست ابر رحمت داده ام
صائب این شعرتر آتش زبان را گوش کن
تا بدانی در سخن داد فصاحت داده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.