گنجور

 
صائب تبریزی

دود از نهاد خلق برآرد گزند ما

افتد به کار شعله گره از سپند ما

دل بر نگارخانه صورت نبسته ایم

از شیر ماهتاب شود آب، قند ما

هرگز چنان نشد که درین دشت پر شکار

دست افکند به گردن صیدی کمند ما

یک گام بر مراد دل خود نرفته ایم

در دست گمرهی است عنان سمند ما

بی طاقتان هلاک نسیم بهانه اند

از ماهتاب سوخته گردد سپند ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۶۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما

آه ار نفس زیاده کشد دردمند ما

چون صبحدم به خون شفق غوطه ها زدیم

هر چند بود یک دو نفس نوشخند ما

در بوته ای که سنگ در او آب می شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

رام طاعتیم و کشاکش کمند ما

صید دلیم و گردن تسلیم بند ما

شکر فروش خنده او زهر چشم او

تلخی فزای گریه ما زهرخند ما

گلدسته بند شعله دیدار گشته ایم

[...]

فروغی بسطامی

آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما

آماده شد بلای دل دردمند ما

ما مهر از آن پسر سر مویی نمی‌بریم

برند اگر به خنجر کین بندبند ما

تا چشم خود به دورهٔ ساقی گشاده‌ایم

[...]

صفای اصفهانی

عشق رخت براه حقیقت سمند ما

خاک درت دوای دل دردمند ما

سودائیان عشق توایم و در آتشیم

در سوز دائمیم و نباشد گزند ما

آمد بدست کوته ما تاب زلف دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه