هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود
ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود
در دل ما خاکساران عشق می گردد هوس
در سفال ما خس و خاشاک ریحان می شود
عشق را گر اختیاری هست در واقع، چرا
چون زلیخا بد کند یوسف به زندان می شود؟
کوه و صحرا آمد از شور جنون ما به تنگ
تنگ جا بر سفره اینجا از نمکدان می شود
در دیار ما که خودبینی حجاب مطلب است
چون شکست آیینه را طوطی سخندان می شود
هر که معراج فنا را صائب آرد در نظر
چون شرر از صحبت آتش گریزان می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی رابطه انسان با عشق و خداوند میپردازد. شاعر میگوید که دنیا و ظواهر آن، حجاب قرب به خداوند هستند و عشق در دل انسانها وجود دارد. او اشاره میکند که عشق اگرچه دارای اختیار ظاهری است، اما به مانند داستان زلیخا و یوسف، ممکن است به درد و رنج منجر شود. همچنین در این دنیا، خودبینی و نگاه خوددارانه انسانها، مانع از درک حقیقت میشود. شاعر در نهایت به این نکته اشاره میکند که هر کس به فنا و ناپایداری دنیا آگاه شود، از آتش عشق و تعلقات دنیا گریزان خواهد شد.
هوش مصنوعی: وجود و هستی در این دنیا، مانع نزدیک شدن به قرب و نزدیکی یزدان میشود. در اینجا، یک ذره ممکن است به عنوان مانع تابش نور خورشید در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: در دل ما که انسانهای فروتن و خاکی هستند، عشق به روشنی و کشش وجود دارد. در حالی که در ظرفهای ساده و بیارزش ما، دانههای گیاهان معطر و زیبا مانند ریحان پرورش مییابد.
هوش مصنوعی: اگر عشق واقعی وجود دارد و انسانها در انتخاب عشق خود آزاد هستند، پس چرا زلیخا موجب زندانی شدن یوسف میشود؟
هوش مصنوعی: کوه و دشت از شدت هیجان و جنون ما به تنگ آمدند و در اینجا، بر سفرهٔ ما از نمکدان میریزد.
هوش مصنوعی: در سرزمین ما، خودخواهی و خودبینی مانع از درک حقیقت است، مانند طوطیای که وقتی آینهای را میشکند، به سخن گفتن میافتد.
هوش مصنوعی: هرکس که به حقیقت نابودی و فنا پی ببرد، مانند جرقهای که از آتش دور میشود، از ارتباط با چیزهای مادی و دنیوی فاصله میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف گرد آور که بازم دل پریشان میشود
روی پنهان کن که بازم دیده حیران میشود
عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر
تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان میشود!
تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان
[...]
حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
زود نرخ جان درین بازار ارزان میشود
طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت
جبرئیل از پرتوش آلوده دامان میشود
صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست
[...]
خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس
لایق یاد ار نباشد خرج نسیان میشود
دیده ام تا سرکشیهایی خطت، در حیرتم
[...]
هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق
ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود
از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن
[...]
گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.