گنجور

 
صائب

اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را

که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را

دل صد پاره ما را نگاهی جمع می سازد

که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را

نمک می ریزد از لبهای جانان وقت خاموشی

نمکدان چون کند در حقه آن کان ملاحت را؟

به اندک فرصتی نخل از زمین پاک می بالد

مکن در صبحدم زنهار فوت آه ندامت را

کریمان را خدای مهربان درمانده نگذارد

که می روید زر از کف همچو گل اهل سخاوت را

به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف

به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟

ز منت شمع هر کس سیلیی خورده است، می داند

که از صرصر خطر افزون بود دست حمایت را

نمی شد زنگ کلفت سبزه امید من صائب

اگر می بود آبی در جگر ابر مروت را

 
 
 
زبان با ترانه
غزل شمارهٔ ۳۵۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فصیحی هروی

خدایا روزی این خود‌پرستان ساز جنت را

که دوزخ جنت است آتش‌پرستان محبت را

ز هر کنج دل ما صد مراد مرده برخیزد

به محشر در خروش آرند چون صور قیامت را

دل و چشم من و سودای وصل او معاذالله

[...]

صائب

بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را

به چوب از آستان خویش می رانند دولت را

نمی داند کسی در عشق قدر درد و محنت را

که استمرار نعمت می کند بی قدر نعمت را

به شکر این که داری فرصتی، تعمیر دلها کن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
واعظ قزوینی

چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را

به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را

ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا

جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را

ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
جویای تبریزی

بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را

نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را

هواپیما شود بر دوش آهت گر زبان و دل

ز برگ و بار آرایش دهی نخل سعادت را

شکست نفس باغ زندگانی را کند خرم

[...]

بیدل دهلوی

بیا تا دی‌کنیم امروز فردای قیامت را

که چشم خیره‌بینان تنگ دید آغوش رحمت را

زمین تا آسمان ایثار عام‌، آنگاه نومیدی

بروبیم از در بازکرم این‌گرد تهمت را

به راه فرصت ازگرد خیال افکنده‌ای دامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه