گنجور

 
صائب تبریزی

رُتبهٔ بالِ پری باشد پَرِ تیرِ ترا

شوخی چشمِ غزالان است زِهگیر ترا

می‌شود سرسبز از عمرِ ابد، آن را که کِشت

داده‌اند از چشمهٔ خضر آبِ شمشیر ترا

چرخ نتواند نگاهِ کج به مجنونِ تو کرد

شیر می‌بوسد زمین از دور، نخجیر ترا

شاهدِ گویاست بر حسنِ تمام اجزای تو

نا‌تمامی، در کفِ نقاش، تصویر ترا

وه چه سلطانی، که بر گردن عزیزِ مصر را

منّتِ زلفِ گره‌گیرست زنجیر ترا

حسنِ دوراندیش آماده‌است از خط گِردِ مشک

تا کند در منتهای حسن، تعمیر ترا

می‌شمارد گوهرِ شهوار را اشکِ یتیم

قلبِ صائب چون فریبد دیدهٔ سیر ترا؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا

انتظار تیر خواهد کشت نخجیر ترا

ترک خونریزی نمی گویی، همانا عاشقان

داده اند از دیده خود آب، شمشیر ترا

قدسی مشهدی

شد دهان شکرگو هر زخم نخجیر ترا

صید پیکان‌خورده داند لذت تیر ترا

جز حدیث بیستون در بزم شیرین نگذرد

آفرین ای ناله فرهاد تاثیر ترا

جور کن چندان که بتوانی که روز بازخواست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه