گنجور

 
صائب تبریزی

شوق می از بهار گل اندام تازه شد

پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد

از چهره گشاده سیمین بران باغ

آغوش سازی طمع خام تازه شد

زان بوسه های تر که به شبنم زگل رسید

امید من به بوسه وپیغام تازه شد

میلی که داشتند حریفان به نقل ومی

از چشمک شکوفه بادام تازه شد

از نوبهار سبزه مینا کشید قد

از آب تلخ می جگر جام تازه شد

زان خنده ای که غنچه به روی نسیم کرد

شاهد پرستی دل خود کام تازه شد

داغی که به به خون جگر کرده بود دل

از روی گرم لاله گلفام تازه شد

شب از شکوفه روز شد وروز شب زابر

هنگامه مکرر ایام تازه شد

حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست

زینسان که از بهار در وبام تازه شد

زاحرامی شکوفه ولبیک بلبلان

دل را به کعبه رغبت احرام تازه شد

صائب ترا زسردی دوران خزان مباد

کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بابافغانی

آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد

مهرم بساقیان گلندام تازه شد

هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان

خوبان رفته را به جهان نام تازه شد

آه از فریب دهر کزین عشوه بس نکرد

[...]

عرفی

بازم به طوف کعبه احرام تازه شد

ذوقم به بوسه های لب جام تازه شد

گشتیم باز می کش و ارباب شید را

آئین طعن وشیوهٔ دشنام تازه شد

ذوقم نمانده بود ز خونابه های تلخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه