گنجور

 
صائب تبریزی

ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی‌آید

به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمی‌آید

مگر یاقوت سیرابش به داد من رسد، ورنه

مرا سیراب گردانیدن از کوثر نمی‌آید

چنان کز زلف او آمد دلم بیرون به ناکامی

به این نومیدی از ظلمات اسکندر نمی‌آید

کمال اهل معنی در غریبی می‌شود ظاهر

که تا در بحر باشد نکهت از عنبر نمی‌آید

برآید هر که با خود، برنیاید عالمی با او

شود از مور عاجز هرکه با خود برنمی‌آید

در افتادگی زن تا ز منزل سر برون آری

که قطع این ره از مقراض بال و پر نمی‌آید

حریم سینه زندان است بر دل‌های سودایی

که چون غلتان شود خودداری از گوهر نمی‌آید

به تمکینی به آغوش من بی‌تاب می‌آیی

که می از شیشه سربسته در ساغر نمی‌آید

به تنهایی گرفت آفاق را خورشید بی‌انجم

ز اقبال آنچه می‌آید ز صد لشکر نمی‌آید

ز خودداری نشد کم گریهٔ بی‌اختیار من

علاج شورش این بحر از لنگر نمی‌آید

من بی‌تاب چون اظهار درد خود کنم صائب؟

که آواز سپند از محفل او برنمی‌آید

 
 
 
سلمان ساوجی

چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید

مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد

نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر

[...]

جهان ملک خاتون

درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمی‌آید

که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمی‌آید

به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا

منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمی‌آید

من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی

[...]

نسیمی

به جان وصل تو می‌خواهم ولیکن برنمی‌آید

به دست عاشق این دولت به جان و سر نمی‌آید

سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل

که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمی‌آید

دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او

[...]

کلیم

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید

زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید

تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد

به استغنا کسی با دختر رز بر نمی‌آید

زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد

[...]

صائب تبریزی

گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌طلب سویش

مرا از پای نافرمان چه‌ها بر سر نمی‌آید!

چه بگشاید ز ماه عید بی‌همدستی طالع؟

ز صیقل کار بی‌امداد روشنگر نمی‌آید

به گردون جنگ دارد چشم کوته‌بین، نمی‌داند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه