از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد
مهر خموشی من جام جهان نما شد
بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت
دل ترک مدعا کرد کارش به مدعا شد
دریای پاک گوهر صورت نمی پذیرد
از خودگسست هر کس با معنی آشنا شد
از وصل بحر گوهر زافسردگی است محروم
هر دل که آب گردید سرچشمه بقا شد
نقش قدم نباشد از خویش رفتگان را
از جستجوی ظاهر نتوان دچار ما شد
شیرینی شکر خواب در خانه اش زند موج
از فقر هر که قانع با فرش بوریا شد
تا ممکن است زنهار لب را به خنده مگشا
دیگر کمرنبندد هر غنچه ای که واشد
شد جلوه پریزاد موج سراب عالم
آیینه دل من روزی که با صفا شد
هرچند بودپنهان از دیده نوبهاران
هربرگ سبز ماراچون خضررهنما شد
برگوی بی سروپاچوگان نمی کند رحم
آماده سفر شو چون قامتت دوتاشد
پیش از هلاک هر کس چشم از جهان نپوشید
از صدهزار یوسف می بایدش جدا شد
شدنفس بی بصیرت از ضعف تن زمین گیر
آسوده گشت پایش کوری که بی عصا شد
گل را که بیوفا کرد یارب درین گلستان
شبنم ز صحبت گل گرزان که بیوفا شد
مرغ چمن ز غیرت سرزیربال دزدید
روزی که نکهت گل همصحبت صبا شد
در چشم آن ستمگر صائب به برگ کاهی است
هرچنداستخوانم از درد کهربا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون عشق، فاصلهها، و روحانیات میپردازد. شاعر به تحولی درونی اشاره میکند که از دلبردن از درد و رنج حاصل میشود. او با اشاره به خاموشی و سکوت، به عمق معنایی که در دل نهفته است، پی میبرد. همچنین، به ارتباط انسان با عالم بالا و زیباییهای پنهان میپردازد. در این راستا، شاعر بر اهمیت بصیرت و آگاهی تأکید میکند و از بیوفایی گلها و روابط انسانی میگذرد، تا به این نتیجه برسد که هرکس باید قبل از هلاک و نابودی، از دنیا چشم بپوشد و از واقعیات تلخ زندگی آگاه باشد. او همچنین به مشکلات و غمهای زندگی اشاره کرده و بر ارزش قناعت و صبر تأکید دارد. در نهایت، شعر به درک عمیقتر از زندگی و رنگهای معنوی آن میانجامد.
هوش مصنوعی: با قطع گفتگو و صحبت، قلب من به مفاهیم عمیق آشنا شد، به طوری که سکوت من به مانند جامی شد که دنیای رازها را نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: شاخه بید از میوهاش پیوندی با گیاهان دیگر برقرار کرد و دلش را از آرزوها خالی کرد و در نهایت، کارش به جایی رسید که به آرزوهایش جامه حقیقت پوشاند.
هوش مصنوعی: دریای زلال و باارزش، نمیتواند جواهراتی را که به خود آسیب زدهاند، بپذیرد. هر کسی که به واقعیت و عمق این دنیا آگاه شود، میفهمد که باید از خودداری و دوری از آسیب پرهیز کند.
هوش مصنوعی: هر دلی که از محبت و وصال معشوق بینصیب باشد، مانند دریایی است که از گوهر و زندگی خالی شده است. وقتی که دل به عشق و محبت آبیاری شود، همانند چشمهای میشود که منشأ بقا و ادامه حیات است.
هوش مصنوعی: اگر نشانهای از کسانی که رفتهاند وجود نداشته باشد، نخواهیم توانست در جستجوی ظاهری دچار سردرگمی شویم.
هوش مصنوعی: شیرینی و لذت خواب برای کسی که در خانهاش آرامش ندارد، تنها به دلیل کمبود و فقر به دست نمیآید. هر کسی که قانع باشد و با حداقلها زندگی کند، میتواند آسایش را تجربه کند.
هوش مصنوعی: تا جایی که ممکن است، از باز کردن لبهایت به خنده خودداری کن؛ زیرا هر غنچهای که باز شود، دیگر نمیتواند کمربند خود را ببندد.
هوش مصنوعی: روز زمانی که دل من با صفا شد، جلوهای از زیبایی انسانیتی مانند پریزاد به چشمم آمد که دنیای خیال و واقعیت را در خود داشت.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه درختان در نگاه ما پنهان هستند، اما هر برگ سبز ما مانند خضر، راهنمای ما میشود و نشانهای از بهار را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هرگز به بیقید و بیتوجهی رحم نکن، آمادهی سفر باش چون زمان رفتن فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: پیش از اینکه کسی از دنیا برود، باید از هر چیز دیگری فاصله بگیرد و به غم و اندوه خود توجه کند، حتی اگر این چیزها همانند زیباییها و ارزشهای فراوانی چون یوسف باشند.
هوش مصنوعی: انسانی که درک و بینش صحیحی ندارد و از ناتوانی جسمی رنج میبرد، به راحتی در زندگی خود متوقف میشود، مانند کسی که بدون عصا و کمک دیگران قادر به حرکت نیست.
هوش مصنوعی: به یاد کسی افتادهام که در بین گلها و زیباییها وفادار نبوده و میپرسم چرا باید از شبنم و زیبایی گلها بهرهمند شوم وقتی خود گل نیز بیوفا بود؟
هوش مصنوعی: مرغی که در چمن زندگی میکند به خاطر غیرت و غیرتورزیاش، دزدیده شد. این اتفاق زمانی افتاد که رایحه گل، همنشین نسیم صبحگاهی شد.
هوش مصنوعی: در نگاه آن ظالم، من تنها به اندازه یک برگ نازک و بیارزش هستم، هرچند که درد و زخمهای من به شدت عمیق و طاقتفرساست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد
هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد
باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی
هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد
از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان
[...]
دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش
[...]
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد
منکر مباش بنگر اندر عصای موسی
یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد
چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب
[...]
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد
از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت
در عالم الهی مستغرق لقا شد
عارف که چشم جانش بینا بنور حق شد
[...]
فوت امیر چندان آمد گران بر ایام
کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد
چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود
تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.