به خنده ای بنواز این دل خراب مرا
به شور حشر نمکسود کن کباب مرا
خدا جزا دهد آن ابر بی مروت را!
که سد راه دمیدن شد آفتاب مرا
دلم ز شکوه خونین پرست، می ترسم
که زور می، شکند شیشه شراب مرا
ترا که دست و دلی هست قطره ای بفشان
که چون گهر به گره بسته اند آب مرا
درین ریاض، من آن گلبنم که از خواری
به نرخ آب نگیرد کسی گلاب مرا
مرا بسوز به هر آتشی که می خواهی
مکن حواله به دیوانیان حساب مرا
ز ابر رحمت حق نامه اش سفید شود
کسی که در گرو می کند کتاب مرا
به سخت رویی مینای خویش می نازد
ندیده چرخ زبردستی شراب مرا
مرا به لقمه این ناکسان مکن محتاج
ز پاره جگر خویش کن کباب مرا
بس است خجلت روی زمین سزای گناه
به زیر خاک حوالت مکن عقاب مرا
فغان که نیست جهان را سحاب تردستی
که شوید از ورق چهره، گرد خواب مرا
فلک عبث کمری بسته در نهفتن من
نهان چگونه کند هاله ماهتاب مرا؟
سیاه در دو جهان باد روی موی سفید!
که همچو صبح، گرانسنگ ساخت خواب مرا
ز آب گوهر خود گشته است زیر و زبر
مبین به دیده ظاهر دل خراب مرا
خیال زلف که پیچیده بر رگ جانم؟
که کوتهی نبود عمر پیچ و تاب مرا
حرام باد بر آن قوم، بی خودی صائب
که می خورند به تلخی شراب ناب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دل شکستگی و آرزوی شاعر برای نوشیدن از شراب زندگی و شادی است. او از خدای خود طلب میکند که بر او رحم کند و به جای سختی، خوشی به او عطا کند. شاعر از ابر بیرحمی شکایت دارد که مانع تابیدن آفتاب به زندگیاش شده و از ترس تحقیر و درد ناشی از زندگی غمانگیز خود سخن میگوید. او به دنبال محبت و دستیاری است که با بخشش خود قلب او را شاد کند و از تنهایی و ناامیدی رهایی یابد. در نهایت، شاعر از جامعهای که به زندگی تلخ و بیمعنا دچار است انتقاد میکند و آرزوی روزهای شادتر را در دل دارد.
هوش مصنوعی: با یک خنده به این دل خراب من لطافت ببخش و آن را از غم رهایی بخش تا بتواند دوباره شاداب و زنده شود.
هوش مصنوعی: خدا به آن ابر بیرحم که مانع تابش آفتاب من شد، پاداش بدهد!
هوش مصنوعی: دلم از غم و ناله پر است، میترسم که قدرت شراب، ظرف شرابم را بشکند.
هوش مصنوعی: تو که دارای دل و دست هستی، قطرهای از آب را بریز که مانند گوهرهایی که به هم گره خوردهاند، آب من نیز بتواند جاری شود.
هوش مصنوعی: در این باغ، من همان گلی هستم که هیچکس به خاطر بیارزشیام، از من گلاب نمیگیرد.
هوش مصنوعی: مرا به هر نحوی که دوست داری عذاب بده، اما نگذار کسانی که حساب و کتاب دارند، به من رسیدگی کنند.
هوش مصنوعی: کسی که برای من سختی میکشد و در ازای آن، به دنبال دانش و معرفت است، از رحمت خدا بهرهمند میشود و زندگیاش پاک و سفید میگردد.
هوش مصنوعی: شراب من به خاطر زیبایی و ویژگیهای خاصش به خود میبالد، در حالی که به سختی میتواند زیبایی واقعی خود را نشان دهد و حتی چرخ روزگار هم نتوانسته به خوبی هنر آن را درک کند.
هوش مصنوعی: مرا به این آدمهای بیارزش وابسته نکن، از تکهای از وجود خودت برای من کباب درست کن.
هوش مصنوعی: خجالت و شرمندگی که بر روی زمین به خاطر گناهانم احساس میکنم، کافی است. مرا به زیر خاک نفرست، زیرا میخواهم عذاب و مجازات خود را در این دنیا تحمل کنم.
هوش مصنوعی: آه که در این دنیا باران دلپذیری نیست که بخواهد چهره من را از خواب و غفلت بزداید.
هوش مصنوعی: سما اجازهای ندارد که با نگهداری از من و محدود کردنم، نور و زیباییام را پنهان کند. چگونه میتواند ماهتاب که زیباست را در خود مستتر کند؟
هوش مصنوعی: در دو جهان، تاریکی و غم بر روی موی سفید من سایه افکنده است! مانند صبحی که با زیبایی و ارزش، خواب مرا سنگین کرده است.
هوش مصنوعی: به آب گوهر خود نگاه نکن، که ب نظر میرسد زیر و زبر شده است. دل خراب من را با چشم ظاهر ننگر.
هوش مصنوعی: تصویر زلفی که به دور رگ جانم پیچیده است، نشاندهنده لذتی عمیق و دردهایی است که در زندگی تجربه میکنم. عمر من به اندازهای نیست که بتوانم از این پیچ و تابها رهایی یابم.
هوش مصنوعی: نسبت به آن گروه، صائب به شدت دلخور و عصبانی است که چرا بدون دلیل و بیاحتیاطی، شراب ناب او را با تلخی مینوشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خیال روی تو یکباره برد خواب مرا
درنگ وصل تو افکند در شتاب مرا
متاب روی ز من دلبرا و زلف متاب
که تاب زلف تو در تب فکند تاب مرا
اگر بر تو دهد میوه بهشت چرا
[...]
خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
[...]
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
شبی که مست بکاشانه ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز
[...]
گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا
جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا
سواد شهر بود آیه عذاب مرا
چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم
[...]
خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را
مکن مکن که عمارت کند خراب مرا
چه آتشی تو نمیدانم ای بهشتی روی
که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا
هجوم گریه نمیدانم اینقدر دانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.