به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا
کراست زهره که سازد صدا بلند آنجا؟
ز مکر سبحه شماران خدا نگه دارد!
که صد سرست به یک حلقه کمند آنجا
بهشت را چه کنی، مگذر از مقام رضا
که زهر چشم گواراست همچو قند آنجا
در آن حریم خموشم که نغمه منصور
شنیده اند مکرر ز هر سپند آنجا
کشیده دار عنان چون سخن به عشق رسد
که پی ز تیزی ره می شود سمند آنجا
ز دار و گیر فلک فارغند آگاهان
شکار غافلی افتد مگر به بند آنجا
تو مست خواب و قدح های فیض در دل شب
تمام چشم که دستی شود بلند آنجا
ز زلف او خبر دل که آورد صائب؟
چنین که پای نسیم صباست بند آنجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف محفل و فضایی خاص میپردازد که در آن سکوت و آرامش حاکم است. او از زیباییها و ظرافتهای آن فضا صحبت میکند و به ویژگیهای خاص آنجا اشاره میکند. شاعر به مقام رضا و بهشت اشاره میکند و اینکه در آنجا طعم زندگی و عشق همچون قند شیرین است. همچنین به حالتی خموش و آرام در آن فضایی خاص پرداخته که در آن صدای نغمهها و صحبتها میپیچد و از اشتیاق و نیازی عاطفی سخن میگوید. در پایان به زلف محبوب و تأثیر آن بر دل نیز اشاره میکند و او را به نسیم صبا تشبیه میکند که لطافت و تازگی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: در gathering تو که ساکت و بیصدا بود، چه کسی در آنجا حاضر است که بتواند صدایی بلند بسازد؟
هوش مصنوعی: خداوند از حیلهها و نیرنگهای افرادی که خود را عارف میدانند حفاظت کند! چرا که در آنجا، یک حلقه که صد سر در آن گیر کردهاند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: بهشت را چه کار داری، از مقام رضا عبور کن؛ چون زهر چشم در آنجا به اندازه شکر شیرین و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: در آن مکان ساکت و آرامم که بارها صدای منصور را شنیدهاند و از هر درخت سبز و سرسبز آنجا خبرهایی میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که سخن به عشق برسد، فرماندهی و هدایت را به شدت دنبال میکند، چرا که در آن لحظه، حرکت و سرعت سمند به سمت عشق افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: آگاهان از چنگال سرنوشت رهایی دارند، اما شکارچیان ناآگاه ممکن است به دام بیفتند.
هوش مصنوعی: تو در خواب و غرق نوشیدن هستی، در حالی که در دل شب، هیچ کس نیست که دستی به سوی تو دراز کند.
هوش مصنوعی: دل را که از زلف او خبر میبرد؟ چنین که پای نسیم صبحگاهی به آنجا بند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا
که تا دگر نکند غنچه زهر خند آنجا
رخ تو دیدم و گفتی سپند سوز مرا
چو جان بجاست چه سوزد کسی سپند آنجا
کسان به کوی تو پندم دهند و در جایی
[...]
به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا
اسیر بوالعجبی های وادی عشقم
که صید دام نهد در ره کمند آنجا
به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار
[...]
به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا
هزار فتنه ز هر سو شود بلند آنجا
شب فراق تو مهمان آن غمآبادم
که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا
مرا چو سینه کنی چاک آنقدر بگذار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.