گنجور

 
صائب تبریزی

هر دلی را که محبت صدف راز کند

زخمش از تیغ محال است دهن باز کند

عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟

شمع جایی که زبان در دهن گاز کند

کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک

به چه امید کسی درد دل آغاز کند؟

از لطافت نشود حسن مصور، ورنه

سنگ را تیشه من آینه پرداز کند

شد ز پرواز پریشان پر و بالم، کو عشق

که مرا جمع به سرپنجه شهباز کند؟

در سراپرده اسرار نفس محرم نیست

چشم گویای تو خون در دل غماز کند

جگر سوخته را ناله گرم است علاج

حشر خاکستر من شعله آواز کند

مهلت عمر کم و وقت بهاران تنگ است

غنچه در پوست مگر برگ سفرساز کند

نرود گرد یتیمی ز جبین گهرش

چون صدف هر که به دریوزه دهن باز کند

کی رسدنوبت ناز تو به ارباب نیاز؟

که ترا هر سر مو بر دگری ناز کند

می کند هر سخنی باز دهن را صائب

سخنی کو که ز خاطر گرهی باز کند؟

 
 
 
حکیم نزاری

شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند

با خیالت گله هجر تو آغاز کند

آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل

که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند

ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است

[...]

فصیحی هروی

شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند

مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند

قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون

داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند

به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فصیحی هروی
کلیم

مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند

چون کند کرم دف از شعله آواز کند

در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد

سفر بیخودیم را بدمی ساز کند

مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن

[...]

فیاض لاهیجی

مطربی کو که نوای غم او ساز کند

تا ز دل شادی نا آمده پرواز کند

عیش ناساز بود زنگ درون می‌خواهم

صیقل موج غم این آینه پرداز کند

راست تا کنگرة عرش نگیرد آرام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه