دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید
اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید
مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را
وگر نه کیست که از عهده حساب برآید
رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم
نصیب تیر شود پر چو از عقاب برآید
ز ماهتاب کند شیر مست روی زمین را
شب سیاه اگر آن ماه بی نقاب برآید
نبرده است دل از عشق هیچ کس به سلامت
ز آتشی که ملایم بود کباب برآید
همیشه از نگه گرم عاشق است بر آتش
چگونه موی میانش ز پیچ و تاب برآید
فغان که آتش بی زینهار چهره ساقی
امان نداد که دود از دل کباب برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تجربیات انسانی میپردازد. شاعر به تلاطم و تحولات درونی دل اشاره دارد و میگوید که این تغییرات ممکن است باعث شرم و عذاب وجدان شود. همچنین دربارهی ظلم و تبعات آن سخن میگوید و به قدرت عشق و آتش ناشی از آن اشاره میکند. به طور کلی، شعر شامل تمهای عشق، درد، عدالت و زیباییهای شب و روز است. شاعر به پیچیدگیهای احساسات انسانی و تأثیر آن بر زندگی افراد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر دو روز فقط یک آفتاب از یک سمت طلوع کند، دل دچار تپش و خاطر نگران میشود.
هوش مصنوعی: آیا عرق شرم میتواند نامه ما را پاک کند؟ چون به غیر از این، چه کسی میتواند از پس حساب و کتاب ما برآید؟
هوش مصنوعی: هرچه ظلم و ستم بیشتر باشد، در نهایت نتیجهای جز آسیب و زیان برای ظالم نخواهد داشت. مانند اینکه وقتی پرندگانی از قبیل عقاب برای شکار به پرواز در میآیند، همواره به دنبال طعمهای مناسب هستند که عاقبت دچار آسیب و ستم دیگران شوند.
هوش مصنوعی: چنانچه ماه تمام و درخشانی در آسمان نمایان شود، شب تار و تاریک، روشن و زیبا میشود و تمام زیباییهای خود را نمایان میکند. در این حالت، حتی موجوداتی چون شیر که در شب به خواب رفتهاند، بیدار و سرزنده میشوند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته از عشق بیدردسر عبور کند؛ مثل آتش ملایمی که اگر شعلهور شود، باعث کباب شدن میشود.
هوش مصنوعی: همیشه چشمهای عاشق به عشق گرم و پرشور است و نمیداند که چگونه موهایش با این پیچ و تابها به سمت بالا میرود.
هوش مصنوعی: آه و افسوس که آتش عشق و جذبه چهره ساقی به من رحم نکرد و نتوانستم از دل سوختهام دود بلند کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مباد روی تو از پرده حجاب بر آید
قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید
من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل
که بوی سوختگی از دل کباب بر آید
اگر سخن ز کسادی نشد به خاک برابر
[...]
بهل که روی تو از عنبرین نقاب برآید
که کس گمان نکند در شب آفتاب برآید
مگو به شیوه چو رخ زلف دلبری نتواند
که کار جلوه طاوس از این غراب برآید
ز رشک آنکه مبادا لبی زمین تو بوسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.