از بس سترد گرد ملال از جبین ما
در زیر خاک ماند چو دام آستین ما
چشم ستاره جوهر آزار ما نداشت
روزی که بود باده لعلی نگین ما
از اضطراب ما دل سنگ آب می شود
جای ترحم است به پهلونشین ما
نخجیر ما ز سایه خود طبل می خورد
صیاد کرده است عبث در کمین ما
آفت به گرد خرمن ما هاله بسته است
با برق در تلاش بود خوشه چین ما
دل را به نقد از الم نسیه می کشد
کاری که می کند نظر دوربین ما
صائب چرا ز فکر هم آواز خون خوریم؟
ز اهل سخن بس است خروشی قرین ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان غم و اندوه شاعر از وضعیت خود و جامعهاش میپردازد. شاعر از سنگینی ملالت و ناامیدی که بر سرنوشت او سایه افکنده صحبت میکند و احساس میکند که درد و رنج او به دلهای دیگران نیز سرایت کرده است. همچنین، او به یاد روزهای خوب گذشته میافتد و حسرت میخورد. شاعری که به تماشای وضعیتی ناگوار نشسته، از حس بیمکانی و بیپناهی خود رنج میبرد. در نهایت، او به بیفایده بودن کوششهایش در برطرف کردن این دردها و همچنین به ارتباطات ادبی و انسانی در جامعه خود اشاره دارد.
هوش مصنوعی: از آنقدر که غم و ناراحتی را از پیشانیام پاک کردهام، حالا در زیر خاک مثل آستینام مانده است.
هوش مصنوعی: در روزی که شراب قرمزرنگی مانند نگین ما بود، چشم ستاره هیچ آسیبی به ما نرساند.
هوش مصنوعی: از نگرانی و اضطراب ما، حتی دل سنگ هم رقیق و نرم میشود. این وضعیت واقعاً جای تأسف و ترحم دارد برای کسی که به ما توجه دارد و در کنار ما نشسته است.
هوش مصنوعی: ما مانند شکارچیای هستیم که صدای طبل را از سایه خود میشنود؛ در حالیکه صیاد بیفایده و بینتیجه در تلاش است ما را به دام بیندازد.
هوش مصنوعی: خطر و آسیب به دور مزرعه ما چنگ انداخته است و شتابان در تلاش است تا خوشهچین ما را به خود بکشاند.
هوش مصنوعی: دل را به چیزهایی که از دست رفتهاند نمیخرد، این کار را دوربین ما با نگاهی خاص انجام میدهد.
هوش مصنوعی: چرا باید از اندیشه و احساسات مشترک خود به شکلی غمناک صحبت کنیم؟ بودن کسانی که اهل گفتگو و شعر هستند، برای ما کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای روز و شب خیال رخت همنشین ما
جاوید باد عشق جمالت قرین ما
آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز
مهر تو بود مونس جان حزین ما
ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم
[...]
ای پرتو جمال تو نورالیقین ما
گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما
افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد
چشمت برهزنی شده سحر مبین ما
ز ابرو و غمزه چشم تو چون ترک فتنه جو
[...]
پر تشنه است حرص فضولیکمین ما
یارب عرق به خاک نریزد جبین ما
آه از حلاوت سخن وخلق بیتمیز
آتش به خانهٔ که زند انگبین ما
عمریست با خیالگر و تاز پهلویم
[...]
برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما
از دست نارسا ننمود آستین ما
آیینهٔ نمونهٔ تمثال حیرتیم
چون آب موج خیز نباشد جبین ما
از شکر و صبر ذائقهٔ ما گرفته حظ
[...]
ذیل طلب نیافته دست یقین ما
بگرفت دست عشق سر آستین ما
شد آستین عشق بدامان معرفت
پیوسته از تحقق حق الیقین ما
از معرفت کشید بسر منزل فنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.