برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟
کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان
که از دشمن نخواهد وقت فرصت کینه خود را
درین دریا حبابی چهره مقصود می بیند
که کرد از کاسه زانوی خود آیینه خود را
چو طفلان هفته ای یک روز آزادی نمی خواهم
بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را
مگر بی خواست آب رحم گرد دیده اش گردد
به دشمن می نمایم سینه بی کینه خود را
نگنجد در ته دامان ساحل گوهر رازم
به دریا می سپارم چون صدف گنجینه خود را
میان اهل دل صائب نیارد سر بر آوردن
نسازد دوست هر کس دشمن دیرینه خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و درونیات خود میپردازد. او میگوید که حاضر است لباس پشمینه خود را به آتش بسپارد تا از رازهای درونش پردهبرداری نکند. او به این نکته اشاره میکند که برخی افراد در میدان زندگی خود را زبردست نشان میدهند، در حالی که تنها از دشمنان خود کینه دارند. شاعر همچنین میگوید که نمیخواهد مانند کودکان، آزادی را تنها یک روز در هفته تجربه کند و به تغییر روزهای هفته اشاره میکند. او به دشمنانش نشان میدهد که از کینه و حسد آزاد است، و در انتها تأکید میکند که در جمع اهل دل، هیچ کس نمیتواند سر بلند کند و دوست واقعی نمیتواند دشمن دیرینهاش را تحمل کند.
هوش مصنوعی: من لباس پشمی خود را بر آتش میگذارم تا پنهان بماند؛ اما تا کی میتوانم درون این نمد، حقیقت خود را بپوشانم؟
هوش مصنوعی: کسی در این میدان میتواند ادعای مهارت کند که دشمنش را در فرصت مناسب نراند و کینهاش را فراموش کند.
هوش مصنوعی: در این دریا، یک حباب تصویری از هدف خود را میبیند که به واسطه کاسه زانویش، مانند آینهای به خود نگریسته است.
هوش مصنوعی: من مانند کودکان، فقط یک روز در هفته آزادی میخواهم. با روز شنبه، روز فراغتم را تنظیم میکنم تا آن را به روز آدینه تبدیل کنم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است به خاطر احساس رحمت، چشمان او به امیدی بیفتد؟ من در برابر دشمن، سینهای بیکینه و بدون حس دشمنی نشان میدهم.
هوش مصنوعی: راز من در دامن ساحل جای نمیگیرد، بنابراین آن را مانند صدف به دریا میسپارم تا از آن نگهداری کند.
هوش مصنوعی: در جمع افراد با دل و معنا، کسی نمیتواند خود را برجسته کند. دوستی نیست که دشمن دیرینهاش را فراموش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تهی کردم زاشک و آه امشب سینهٔ خود را
زنقد و جنس خالی ساختم گنجینهٔ خود را
بیفزاید به قدر محنت و غم رتبهٔ دلها
یکی صد می شود چون بشکنی آیینهٔ خود را
زلب بر لب نهادن کی تسلی می شوم ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.