تهی چشمان چه میدانند قدر روی نیکو را
نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را
ز خواب بی خودی بیدار کن آن چشم جادو را
که از خط هست در طالع شکستی طاق ابرو را
ترا از دیدن آیینه چون مانع توانم شد
که میسازد دو چندان خوبی آن روی نیکو را
به افسون میتوانستم پری در شیشه کرد، اکنون
میسر نیست آرم در خیال آن آشنا رو را
نگیرد در تو افسون محبت، ورنه چون مجنون
نظربند از نگاهی میکنم رم کرده آهو را
مرا بیگانگی از آشنایان است در طالع
وگرنه آشنایی نیست با بیگانگی او را
گل امید من آن روز آب و رنگ میگیرد
که بینم شاخ گل از خون خود آن دست و بازو را
بیاض خوش قلم باشد بهشتی خوشنویسان را
مسلم کی گذارد کلک صنع آن صفحه رو را
هوس ریگ روان و تازه رویانند چون شبنم
مده زنهار ره در محفل خود آن گدارو را
درای کاروان، یوسف شناسان را به وجد آرد
ز گفت و گوی مردم نیست پروایی خداجو را
مگر واقف شد از جوش نشاط خون من صائب!
که میبینم ز قتل خود پشیمان آن جفاجو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق است، با تأکید بر اینکه افرادی که زیبایی را نمیشناسند، نمیتوانند ارزش آن را درک کنند. شاعر به تصاویری از یوسف و باغ و گل اشاره میکند و حسرتی در دل دارد که نتوانسته زیبایی محبوبش را در ذهن خود تجسم کند. در متن همچنین به عشق و وابستگی پرداخته شده و اشاره شده است که گاهی بیگانگی با آشنایان میتواند دلیلی بر دوری از محبوب باشد. در نهایت، شاعر درباره تنهایی و درد ناشی از جدایی و نیز حسرت به مکالمات دیگران اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای خالی و بیخبر از زیبایی نمیدانند که ارزش چهرههای نیکو چقدر است؛ چرا که برای درک این زیبایی، باید از نعمتهای ارزشمند و گرانبهایی مانند یوسف بهرهمند بود.
هوش مصنوعی: بیدارم کن از خواب بیخبر، آن چشمی که ساحرانه است و باعث میشود در خط و نشان لبخند، طاق ابروی تو شکسته شود.
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود تو و زیبایت، از دیدن آینه بازماندهام، زیرا زیبایی چهرهات را دو برابر میکند.
هوش مصنوعی: من میتوانستم با جادو و تسلط بر افکارم، پرندهای را در شیشه جای دهم، اما اکنون دیگر نمیتوانم حتی آن چهره آشنا را در خیال خود بیاورم.
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت تو را در بر نگیرد، من مانند مجنونی گرفتار، تنها با یک نگاه از تو، نظارهگر آهو میشوم که در حال فرار است.
هوش مصنوعی: من از آشنایان جدا هستم و این جدایی در سرنوشتم نوشته شده است؛ در واقع، هیچ تفاوتی بین آشنایی و بیگانگی او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گل امید من زمانی به زندگی و زیبایی میرسد که ببینم شاخهی گل از خون خودم آن دست و بازو را میپرورد.
هوش مصنوعی: نوک قلم زیبا و خوش نوشتهای همچون بهشتی برای خوشنویسان است. آیا میتوان زیباییهای آفرینش را بر روی آن صفحه به تصویر کشید؟
هوش مصنوعی: میگوید که دلبستگی و عشق به زیباییهای تازه و فرار میتواند انسان را فریب دهد. پس باید مراقب بود و اجازه نداد که این جذابیتها، انسان را از مسیر درست و هدفهای ظریف زندگی دور کنند.
هوش مصنوعی: کاروان یوسف، کسانی را که او را میشناسند سرشار از شادی میکند، زیرا صحبتهای مردم برای شخص خداجو اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: آیا از شادی و اشتیاق خون من آگاه شدهای صائب! که میبینم آن که به من ظلم کرده، از انجام کارش پشیمان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم
که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را
رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن
[...]
ز فتراکِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را
سرِ آن آهویی گردم ، که قربان میشود او را
نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار میآرَد
از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
به محراب دعا ابروی او میجویم و چون من
[...]
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
[...]
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را
همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.