گنجور

 
صائب تبریزی

ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ

در فراقت در دل شبهای تار افغان لذیذ

گرچه در شیرینی و لذت مثل آمد نبات

حاش لله کان بود همچون لب جانان لذیذ

از در و دیوار جانان حسن می ریزد مدام

زان زلیخا را بود نظاره زندان لذیذ

بردن نام خدنگت کام جان شیرین کند

تیر مژگان ترااز بس بود پیکان لذیذ

گرچه آب تیغ او باشد گوارادر مذاق

لیک صائب راست آب خنجر مژگان لذیذ

 
 
 
واعظ قزوینی

گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان لذیذ

نیست در کام کرم، جز خوردن مهمان لذیذ

در مذاقم تا شدم از زهر فرقت تلخ کام

هیچ نعمت نیست چون جمعیت یاران لذیذ

هست حرف تند ناصح تلخ بر بیحاصلان

[...]

خالد نقشبندی

ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ

آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ

لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت

وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ

گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط

[...]

طغرل احراری

ای نگاه شفقت‌آمیزت مرا از جان لذیذ

هرچه باشد در جهان خوشتر مرا از آن لذیذ

هست در کامم گوارا تلخی زهر غمت

گرچه باشد در مذاق هر گدایی نان لذیذ

من گرفتارم کنون با درد بی‌درمان تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه