حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
عشق در پرده زنگار تماشا میکرد
از نفس سوختگی خال لب ساحل شد
گوهر ما که تلاش دل دریا میکرد
شوق هر چاک که در پرده دل میافکند
رخنهای بود که در گنبد مینا میکرد
برق آن حسن جهانسوز به یک دم میسوخت
شوق چندان که پر و بال مهیا میکرد
سنگ اطفال مرا لنگر بیتابی شد
ور نه دیوانه من روی به صحرا میکرد
آن که شد گوهر جان دو جهان پامالش
کاش یک بار نگاهی به ته پا میکرد
هر طرف نافه دل بود که میریخت به خاک
هر گره کز سر زلف تو صبا وا میکرد
به تو میداد خط بندگی یوسف را
گر ترا دیده یعقوب تماشا میکرد
مردم از عشق مراد دو جهان میجستند
صائب از عشق همان عشق تمنا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. حسن، زیبایی دلآویز و سوزان را معرفی میکند که در پس پرده عشق پنهان است. عشق او را به شدت متأثر کرده و دیوانگی را برایش به ارمغان آورده است. شاعر از شوق و اشتیاق به معشوق سخن میگوید و حسرت نگاه او را دارد. در نهایت، اشاره میکند که مردم در جستجوی عشق و مرادهای خود هستند، اما او تنها خواستار عشق و وابستگی به معشوق است.
هوش مصنوعی: زیبایی آن روز که عشق در آینهای شفاف خود را مینگریست و در حالی که پردهای از زنگار وجود داشت، به تماشا نشسته بود.
هوش مصنوعی: با سوختن ما، لکهای از لب ساحل تبدیل به جواهر شد، چرا که دل دریا همواره در تلاش بود.
هوش مصنوعی: هر ذره اشتیاقی که به سراغ دل میآید، مانند شکاف و سوراخی است که در گنبد آسمان ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی آن چشمان جذاب به قدری برقآسا و شگفتانگیز بود که در یک لحظه، شوق و عشق را در دل به وجود میآورد و باعث میشد تا روح و جان انسان به سمت پرواز و آزادی مایل شود.
هوش مصنوعی: نگرانیها و مشکلات زندگیام مانند سنگی به من فشار آوردهاند و باعث شدهاند که نتوانم به آرامشی که میخواهم برسم. در غیر این صورت، من میتوانستم آزادانه به طبیعت و دشتها پناه ببرم.
هوش مصنوعی: کسی که به ارزش بالای خود در این دنیا و آخرت پی برده، ای کاش یک بار به پای خود نگاه میکرد و میدید که چقدر ممکن است نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: در هر سمتی که نگاه میکردم، دل من پر از احساساتی بود که به زمین میریختند. هر باری که باد، گیسوان تو را باز میکرد، این دل را بیشتر تحت تأثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: اگر یعقوب تو را میدید، به تو مقام بندگی یوسف را میداد.
هوش مصنوعی: مردم برای کسب کمال و خوشبختی در زندگی به عشق روی میآوردند، اما صائب تنها از عشق، همان احساس شوق و خواستن را طلب میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
[...]
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.