حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
عشق در پرده زنگار تماشا میکرد
از نفس سوختگی خال لب ساحل شد
گوهر ما که تلاش دل دریا میکرد
شوق هر چاک که در پرده دل میافکند
رخنهای بود که در گنبد مینا میکرد
برق آن حسن جهانسوز به یک دم میسوخت
شوق چندان که پر و بال مهیا میکرد
سنگ اطفال مرا لنگر بیتابی شد
ور نه دیوانه من روی به صحرا میکرد
آن که شد گوهر جان دو جهان پامالش
کاش یک بار نگاهی به ته پا میکرد
هر طرف نافه دل بود که میریخت به خاک
هر گره کز سر زلف تو صبا وا میکرد
به تو میداد خط بندگی یوسف را
گر ترا دیده یعقوب تماشا میکرد
مردم از عشق مراد دو جهان میجستند
صائب از عشق همان عشق تمنا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
[...]
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.