دستی که به جامی نشود رهزن هوشم
چون پایه تابوت گران است به دوشم
دستی که به احسان نکند حلقه بگوشم
چون پایه تابوت گران است به دوشم
فریاد من از سوختگیهاست چو آتش
چون باده ز خامی نبود جوش و خروشم
نتوان چو لب جام کشید از لب من حرف
هر چند ز رنگین سخنی رهزن هوشم
با شعله خورشید چه سازد نفس صبح؟
روشنتر ازانم که توان کرد خموشم
در دل شکند شیشه مرا خنده گلها
آواز تو زان دم که رسیده است به گوشم
بر باده سر جوش نباشد نظر من
کز درد توان گرد برآورد ز هوشم
در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم
کز شیر به دشنام کند دایه خموشم
چون کعبه، برازندگیم در نظر خلق
زان است که من جامه پوشیده نپوشم
صائب منم آن نغمه را کز دل پر جوش
موقوف بهاران نبود جوش و خروشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق انسانی و تضادهای درونی اشاره دارد. شاعر با بیان اینکه دستی که نیکی نمیکند بر او سنگینی میکند، به درد و رنجهایی که تجربه کرده، اشاره میکند. او از سوختگیها و ناتوانی در بیان احساسات خود سخن میگوید و تنهایی و بیپناهی خود را تشبیه به کودک یتیمی میکند که از محبت محروم است. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که ظاهرش با باطنش متفاوت است و قابلیتهای درونیش را در برابر قضاوتهای انسانها پنهان نگه میدارد. در نهایت، او به وابستگیاش به زیبایی و نغمههای دلانگیز اشاره میکند که هرگز از او دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دستهایی که به نوشیدنی نمیرسند و نمیتوانند به دنیای لذتها وارد شوند، همچون بار سنگین یک تابوت بر دوش آدمی هستند.
هوش مصنوعی: دست کسی که به دیگران کمک نکند، برای من مانند پایه سنگین تابوت است که بر دوشم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: زبان من از دردهایی که تجربه کردهام به تنگ آمده، مانند آتش که بسان شراب میجوشد، اما بایستی گفت که در این خامی ز من جوش و خروش جاری نیست.
هوش مصنوعی: نمیتوان از لب من مثل جامی که مینوشند، سخنی کشید هرچند که از رنگین کلامی باشد که هوش را فریب میدهد.
هوش مصنوعی: نفس صبح با وجود تابش خورشید، چه کار میتواند انجام دهد؟ من به اندازهای روشن هستم که نمیتوانم ساکت بمانم.
هوش مصنوعی: خنده گلها و صدای تو، همانطور که به گوشم رسید، دل شیشهای مرا میشکند.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و لذت باده توجهی ندارم، زیرا دردی که دارم باعث میشود تمام هوش و حواسم را جمع کنم و بر آن متمرکز شوم.
هوش مصنوعی: در این دنیا من همان کودک یتیم هستم که به جای شیر، از دایهاش بد و بیراه میگوید و او را سکوت کرده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر پاکدامنی و درستکرداریام، در نظر مردم مانند کعبه عزیز و محترم هستم، زیرا من به خود نمیبازم و زرق و برق ظاهری را به خود نمیزنم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که آوازم از دل پرشورم نشأت میگیرد و در بهار، هیچگاه از سر و صدا و هیجان دست نمیکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
[...]
عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
[...]
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.