خاک را از آب روی خود گلستان میکنم
قطرهای تا در بساطم هست طوفان میکنم
آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور
در سواد شهر جولان در بیابان میکنم
گرچه از قسمت دم آبی نصیب من شده است
صد دهان زخم را چون تیغ خندان میکنم
از جهان آب و گل تا دست شُستم چون مسیح
دست در یک کاسه با خورشید تابان میکنم
تیر باران حوادث تر نمیسازد مرا
خواب راحت همچو شیران در نیستان میکنم
دیدهٔ من تا سفید از گریه چون دستار شد
خواب در یک پیرهن با ماه کنعان میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات و احساسات شاعر در برابر چالشهای زندگی و طبیعت میپردازد. او تلاش میکند تا با تبدیل خاک به گلستان و ایجاد طوفان از قطرهای آب، بر مشکلات غلبه کند. شاعر اشاره میکند که حتی اگر معانی در کلمات دور از هم شوند، او همچنان در تلاش است تا در دنیای پرآشوب زندگی کند. او به تحمل زخمها و دشواریهای خود به گونهای شجاعانه و با کمک امید و نور خورشید اشاره میکند. در نهایت، شاعر با بیانی دلنشین از خواب راحت و آرامشی که در دل گرفته، صحبت میکند، حتی در زمانهایی که از غم گریسته است.'ensemble.
هوش مصنوعی: من با هر قطره آبی که در دست دارم، زمین را به بهشت تبدیل میکنم و حتی اگر طوفان بیفتد، باز هم خوشحالی و زیبایی را خلق میکنم.
هوش مصنوعی: من به گونهای سخن میگویم که از معنای آن دور شود، مانند اینکه در شهر زندگی کنم اما در بیابان گردش کنم.
هوش مصنوعی: با اینکه از سرنوشت، فقط یک بخش از خوشبختی نصیبم شده است، اما زخمهای عمیق و دردناکم را با لبخند و شجاعت میپوشانم.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و فانی جدا شدم و خود را مانند مسیح پاک و متعهد احساس میکنم. اکنون با خورشید درخشان و زندگی همراه شدهام.
هوش مصنوعی: تجربههای سخت و دشواریهای زندگی نتوانستهاند مرا از آرامش و راحتی دور کنند. من مانند شیران در میان نیستان، با آرامش و مطمئن به زندگی ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: چشمان من از گریه آنقدر به سفیدی رسیده که مثل دستار شده است. در خواب، در یک لباس با ماه کنعان (یعني یوسف) به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل پر درد را چندان که درمان میکنم
گوییا یک درد را بر خود دو چندان میکنم
بلعجب دردی است دردِ عشقِ جانان کاندرو
دردم افزون میشود چندان که درمان میکنم
چند گویی توبه کن از عشق و زین ره باز گرد
[...]
منزل عشقت که من پوشیده در جان میکنم
رخ گواهی میدهد، هرچند پنهان میکنم
جان که بند رفتن است و ماندنش از بهر آنست
کز کمانت هر زمان من وعده پیکان میکنم
توشه جانم گران گشت از برای آن جهان
[...]
در چمن چون یاد آن سرو خرامان می کنم
بلبلان را جمع و گلها را پریشان می کنم
گوهر نایابی و من بهر تو جان میکنم
کان تو جان است و چون جان میکنم کان میکنم
بر لب تو دست سودم دی نه دندان وین زمان
میکنم زان یاد و دست خود به دندان میکنم
در دل عشاق پیکان تو گم شد وین همه
[...]
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان میکنم
ترک سر زین رهگذر بر خویش آسان میکنم
سایلان از شرم احسان آب میگردند و من
میشوم آب از حیا با هرکه احسان میکنم
تا چو عیسی دست خود از چرکِ دنیا شُستهام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.