گنجور

 
صائب تبریزی

هرکه آن لب‌های میگون را تماشا می‌کند

چشم می‌پوشد ز حیرانی دهن وا می‌کند

از نگاهی می‌دهد جان چشم او عشاق را

نرگس بیمار اینجا کار عیسی می‌کند

روی آتشناک خون بوسه می‌آرد به جوش

جلوه مستانه حشر آرزوها می‌کند

بی‌حجابی آرزو را می‌کند مطلق عنان

خنده گل دست گلچین را به خود وا می‌کند

این قدر تعجیل در دلسوزی عاشق چرا؟

بیش ازین با چوب خشک آتش مدارا می‌کند

چون گل از خمیازه آغوش می‌ریزد ز هم

هرکه آن سرو خرامان را تماشا می‌کند

از صراحی گرد نان دارد کسی را در نظر

شاخ گل دستی که در گلزار بالا می‌کند

آن که رو در خلوت آیینه تنها کرده است

کاش می‌دانست تنهایی چه با ما می‌کند

کوه غم بر سینه من ابر رحمت می‌شود

در دل من داغ کار چشم بینا می‌کند

هر سر خاری چو مجنون گردنی افراخته است

ناقه لیلی مگر آهنگ صحرا می‌کند؟

صائب این حسن به سامانی که من دیدم از او

دیده آیینه را سیر از تماشا می‌کند

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست

بس که اندر حقّ من لطف و کرم‌ها می‌کند

لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد

گوییا کآن دم سرایت با تن ما می‌کند

در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی

[...]

سلمان ساوجی

آفتابی از شکاف ابر ایما می‌کند

عاشقان را در هوا چون ذره رسوا می‌کند

باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل

می‌نماید بلبلان را مست و شیدا می‌کند

لعل او با من به لطف و خنده می‌گوید سخن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

دلبر سرمست ما عزمی به دریا می‌کند

منع نتوان کردنش چون میل مأوا می‌کند

چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر

این عنایت بین که او با دیدهٔ ما می‌کند

آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
حیدر شیرازی

صانع بی‌چون که این عالم هویدا می‌کند

این همه قدرت ز صنع خویش پیدا می‌کند

چون درست مهر پنهان می‌کند

دامن گردون پر از لؤلؤ لالا می‌کند

در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر

[...]

خیالی بخارایی

گوهر اشکم که راز دل هویدا می‌کند

ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا می‌کند

اشک اگر بی‌وجه ریزد آبروی ما رواست

چون به رو می‌آید آخر آنچه با ما می‌کند

نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه