بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم
ازین گلشن که چیده است این گل رعنا که من چیدم
منم بی پرده می بینم ترا، یارب چه بخت است این
که می مردم ز شادی گرترا در خواب می دیدم
من انداز سر من کرد دست از آستین بیرون
درین بستانسرا چون گل به روی هر که خندیدم
غذای روح شد در دل شکستم هر تمنایی
لباس عافیت گردید چشم از هر چه پوشیدم
ندیدم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم
به شیرین کاری صنعت ز سنگ آدم تراشیدم
همان خجلت ز طبع سازگار خویشتن دارم
به مژگان گرچه خار از رهگذار دشمنان چیدم
که بر من می تواند پیشدستی بر خطا کردن
نماند از من نشان پا درین ره بسکه لغزیدم
نشد یک بار آن سرو روان در زیر پا بیند
به زیر پای او چون آب چندانی که غلطیدم
که از آزاد مردان دارد اقبال چنین صائب
که در ساعت ربودند از کفم بر هر چه لرزیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و وجدانی شاعر است. او در ابتدا از زیبایی و خوشحالی ناشی از عشق صحبت میکند و احساس میکند که در خواب هم معشوقش را میبیند. سپس به نوعی تأمل در مورد خود و جهان اطرافش پرداخت میکند، از جمله نشانههای شکست و لغزشهایی که در مسیر زندگیاش داشته است. شاعر احساس میکند که از دست دادن فرصتها و نشانهای زندگیاش بر اثر خطاها و لغزشهایش، او را متأثر کرده است. در نهایت، او به قدرت و سرنوشت خود اشاره میکند و از این که زندگیاش چطور تحت تأثیر عشق و احساساتش قرار گرفته، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من بر پای حنایی خود، رنگ زردی زدم و از این باغی که این گل زیبا را چیده، استفاده کردم.
هوش مصنوعی: من به راحتی تو را میبینم، ای خدا، چه سعادتی است که به خاطر شادیات از شدت خوشحالی میمیرم، اگر فقط تو را در خواب میدیدم.
هوش مصنوعی: من با سر خودم، در این باغ مانند گلی، به روی هر کسی لبخند زدم و با دستم از آستینم بیرون آمدم.
هوش مصنوعی: در دل شکستهام، هر آرزویی به معنای تغذیهی روح تبدیل شده است و هر چیزی که پوشیدم به گونهای احساس راحتی و آرامش را از من گرفت.
هوش مصنوعی: هیچ کس را مانند کوهکن ندیدم که بتوانم درد دل خود را به او بگویم؛ زیرا با مهارتش از سنگ، آدمی ساخته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر ویژگیهای خودم احساس شرمندگی میکنم، هرچند که با چشمانم، گلهای زیبایی را از دست دشمنانم چیدهام.
هوش مصنوعی: هرگز کسی نمیتواند بر من سبقت بگیرد و اشتباه کند، زیرا در این مسیر به قدری لغزش داشتهام که نشانی از خود بر جای گذاشتهام.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم آن دختر شگفتانگیز را زیر پا ببینم؛ چون به اندازه آب روانی که میغلتد، از او دور شدم.
هوش مصنوعی: صائب با اشاره به مردان آزاده و نیکوکار میگوید که سرنوشت خوبی برای او رقم خورده و در لحظهای خاص، چیزی که در اختیارش بود را از او گرفتند، به گونهای که او در برابر آن از ترس لرزید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
[...]
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.