کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟
چون شفق سازد فلک پرواز گلگون مرا
از محک افزون شود قدر زر کامل عیار
سرکشی از سنگ طفلان نیست مجنون مرا
پخته شد از گوشه عزلت شراب نارسم
خم برون آورد از خامی فلاطون مرا
معنی نازک نباشد ایمن از عین الکمال
نیل چشم زخم باشد لفظ، مضمون مرا
بی گناهی می کشد از قاتل خود انتقام
چون حنا پامال نتوان ساختن خون مرا
سخت تر گردد گره هرگاه صائب تر شود
نیست ممکن می گشاید جان محزون مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از احساسات عمیق و ناامیدی شاعر است. شاعر از دردی عاطفی و بحران درونی سخن میگوید که با شدت بر او تأثیر گذاشته و سبب بروز احساساتی مانند اندوه و سرخوردگی شده است. او به ارتباط میان جوش و خروش احساساتش و تأثیرات بیرونی اشاره میکند و از تضاد میان وضعیت فعلیاش و آرزوها و خواستههایش مینویسد. همچنین، اشارهای به انتقام و حقایق موجود در دنیای پیرامونش دارد که نشاندهندهی پیچیدگی و دردهای زندگی است. بهطور کلی، این شعر تجلی احساساتی است که از غم، ناتوانی و تضادهای درونسازمانی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: چه کسی مانند تو میتواند خون مرا به جوش آورد؟ مانند شفق که آسمان را سرخ میکند، تو هم مجالی برای رهایی و پرواز به من بده.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ارزش یک زنجیر طلا زمانی بیشتر میشود که آن را محک بزنند و به کیفیت آن پی ببرند. همچنین نشان میدهد که نافرمانی و سرکشی نمیتواند از ناپختگی و بیتجربگی یک فرد کم کند. در واقع، تنها آزمایش و تجربه میتواند واقعیتها را نشان دهد و به درک درست از ارزشها منجر شود.
هوش مصنوعی: از گوشه تنهایی و با دوری از هیاهوی دنیا، تجربه و دانش من به حدی رسیده که حالا میتوانم از نادانی و خامی خود فاصله بگیرم و به حقیقت نزدیکتر شوم.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت نمیتواند از کامل بودن در امان بماند، زیرا حتی واژهها نیز ممکن است تحت تأثیر نگاه بد قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: بیگناهی با وجود آسیبدیدگیاش به دنبال انتقام از قاتلش است، زیرا مانند حنا که زیر پا برود نمیتوان خون او را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر تلاش کنم و بهتر فکر کنم، مشکل و درد دلهایم پیچیدهتر میشود. اما نمیتوانم از این وضعیت رها شوم و نیاز به آرامش و گشایش در دلم دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نرگس مستت نشانده همچو گل در خون مرا
کی رود چون غنچه مهر تو ز دل بیرون مرا
روی خود بر رو نهد، صبح ابد لیلی تو را
بوسهای بر رو زند، روز جزا مجنون مرا
همچو گردونم ز دل بیرون نیاید مهر تو
[...]
من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا
ورنه شهبازی ز چنگت میکشد بیرون مرا
زود میبینی رگ جانم به چنگ دیگری
گر نوازش میکنی زین پس به این قانون مرا
آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز
[...]
در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا
از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست
چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا
خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم
[...]
وهم راحت صید الفتکرد مجنون مرا
مشق تمکین لفظگردانید مضمون مرا
گریه توفانکرد چندانیکه دل هم آب شد
موج سیل آخر به دریا برد هامون مرا
دادهام ازکف عنان و سخت حیرانمکه باز
[...]
می دهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا
ساقی امشب می کنی تا کی به ساغر خون مرا
مدعی پیوسته گوید عیب او غافل که عشق
چهره لیلی نمود از دیده مجنون مرا
در درون خلوت دل عشق آن زیبا جمال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.