عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
از خودآرایان نمیباید بصیرت چشمداشت
عیب پیشِ پا نیاید در نظر طاوس را
حرف دعوی در میانِ باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگِ دگر ناقوس را
هر چه ماند از تو بر جا، حاصلش باشد دریغ
چند خواهی جمع کرد این مایهٔ افسوس را
ظلم میسازد زبانِ عیبجویان را دراز
عدل مُهرِ خامشی بر لب زند جاسوس را
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را
میکند در پردهٔ ناموس، حسن ایجادِ عشق
شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را
بر سرِ گنج است صائب پای من، تا کرده ام
چون صدف گنجینهٔ گوهر، کفِ افسوس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مفهوم عشق و تأثیر آن بر روح و جان انسان میپردازد. او عشق را نیرویی میداند که میتواند ظاهرسازیها و تظاهرهای اجتماعی را کنار بزند و به واقعیتهای درونی افراد بپردازد. شاعر به تضاد بین حقیقت و باطل اشاره میکند و هشدار میدهد که در میان ظواهر، بصیرت و بینش واقعی از بین میرود. او همچنین به دقت در مورد عواطف و احساسات انسانی صحبت میکند و بر این نکته تأکید دارد که درد و رنج عارفان میتواند سرشار از معنی باشد. در نهایت، شاعر به ارزش عشق به عنوان نیرویی که انسان را به حقیقت نزدیک میکند اشاره کرده و بر اهمیت آن در زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عشق کجاست تا من بتوانم لباس ناموس را پاره کنم و این ردای ریاکاری را به کناری بیندازم؟
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست از کار من خبری بهدست آورد، زیرا احساسات و حرفهایم تحت کنترل من هستند و مانند نبضی که به بند کشیده شده، مهار شدهاند.
هوش مصنوعی: نباید از افرادی که فقط به ظاهر خود اهمیت میدهند، امیدوار به درک و بینش درست بود. وقتی به عیبهای خود توجه نمیکنیم، نقصهایمان مثل طاووس در نظر دیگران پنهان میماند.
هوش مصنوعی: در میان کسانی که باطل را میپذیرند، ادعاها و سخنان بیاساس رواج دارد، همانطور که در معابد بتپرستی، صداها و نغمههای دیگری نیز به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو باقی مانده است، بههرحال نتیجهاش چندان ارزشی ندارد و به خاطر جمع کردن این اندک مایهٔ غم و افسوس، چه فایدهای خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: ظلم باعث میشود که انتقادگران و عیبجویان بیشتر صحبت کنند و زبانشان دراز شود، اما عدالت باعث میشود که آنها سکوت کنند و نمیتوانند به راحتی حرف بزنند.
هوش مصنوعی: زخم و درد برای عارفان تلطیفکننده و شیرینتر از مرهم است، زیرا در این حالت، وجود آنها به نوری و روشنایی تبدیل میشود که قفلزده و محبوس در دنیای مادی نمیگذارند.
هوش مصنوعی: حسنی که عشق را به وجود میآورد، همچون پروانهای است که در حال رقصیدن دور شمع میچرخد و در این میان، فانوس را هم به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: من در گوشهای نشستهام که گنجی در آن قرار دارد، مثل صدفی که گوهرهای گرانبها را در خود نگهداشته است. در حالی که به آن گنج وارستهام، فقط حسرت و افسوس به دل دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
برکش ای صوفی ز سر این خرقه سالوس را
جام می بستان و بشکن شیشه ناموس را
کاسه می خور که خواهد کاسه سر خاک خورد
بود نقش کاسه زر این سخن کاووس را
حسن رعنایان ز جعد عنبرافشان جلوه یافت
[...]
در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را
تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را
خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب
عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را
چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین
[...]
نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را
زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را
ناله و افغانِ من از لنگرِ تمکینِ اوست
بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را
خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس
[...]
گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن
کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را
همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش
تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را
دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را
ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را
در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند
حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را
جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.