هر که می داند که برگردد سخن درکوهسار
کی به حرف سخت بگشاید دهن درکوهسار؟
تنگ خلقی لازم سنگین دلی افتاده است
این پلنگ خشمگین دارد وطن در کوهسار
تا قیامت ماتم فرهاد نا حق کشته را
تازه دارد لاله خونین کفن درکوهسار
ناله عشاق در فریاد آرد سنگ را
از هم آوازست فارغ کوهکن درکوهسار
کاوش مژگان شیرین آنچه بافرهاد کرد
نقش شیرین می کشد از کوهکن در کوهسار
می کنم هموار بر خود سختی ایام را
برنمی خیزد صدااز پای من درکوهسار
هر رگ سنگی کمر بندد به خون من چو مار
گوشه غاری اگر سازم وطن درکوهسار
لاله من بی نیازست از شراب عاریت
می زند ساغر ز خون خویشتن درکوهسار
آن نواسنجم که سازد پایکوبان چون سپند
سنگها راشعله آواز من در کوهسار
بیستون رابر کمر زنار گردد جوی شیر
گر کند تصویر آن بت کوهکن درکوهسار
از بزرگان می شود قدر سخن سنجان بلند
صاحب آوازه می گردد سخن در کوهسار
در عزای کوهکن هر نوبهار از بیکسی
چاک سازد لاله چندین پیرهن در کوهسار
تا به خارا کوهکن تمثال شیرین نقش بست
چشمه ها رامی رود آب از دهن در کوهسار
نیست از سنگ ملامت غم من دیوانه را
می شود چون سیل افزون شورمن درکوهسار
مومیایی سنگ گردد در شکست استخوان
از نسیم عهد آن پیمان شکن درکوهسار
می شود خونش گران قیمت تر از یاقوت ولعل
می دهدهر کس به زیر تیغ تن درکوهسار
برامید آن که کارم صورتی پیداکند
صرف کردم عمر خود چون کوهکن در کوهسار
این جواب آن غزل صائب که زاهد گفته است
درمیان شهرم ودارم وطن در کوهسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و غمانگیز شاعر دربارهی یک شخصیت محبوب، به نام فرهاد، میپردازد که به ناحق کشته شده است. شاعر به نواختن موزیک و آوایی اشاره میکند که دلها را به حرکت در میآورد و تنگخلقی و سنگینی دل را به تصویر میکشد. از کوهسار به عنوان مکانی برای غم و اندوه یاد میکند و میگوید که عشق و ماتم در اینجا به شکل عمیقی احساس میشود. شاعر همچنین به زیبایی و عاطفه موجود در عشق و آنچه فرهاد با وجودش انجام داده، اشاره میکند و میگوید که حتی در غمهایش، ارزش و زندهبودنش را در کوهسار حفظ کرده است. در نهایت، شاعر عمر خود را مانند کوهکن در این فضای پر از غم و اندوه میگذراند و به بازتاب این احساسات در قالب شعر میپردازد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند چه زمانی باید سخن بگوید، در موقعیتهای دشوار نیز میتواند به درستی صحبت کند. در حقیقت، او میتواند در شرایط سخت و دشوار، زبانش را باز کند و به بیان نظراتش بپردازد.
هوش مصنوعی: این پلنگ خشمگین که دلش سنگین و تنگ است، در کوهها زندگی میکند و برایش دشوار است، زیرا در خانهای که دارد، احساس خوبی نمیکند.
هوش مصنوعی: تا همیشه، یاد و خاطرۀ فرهاد، که به ناحق کشته شده، زنده و تازه است و لالههای خونین در کوهها، نشاندهندۀ این ماتم هستند.
هوش مصنوعی: نالههای عاشقان به قدری قوی و بلند است که میتواند سنگها را از هم بشکافد، در حالی که آن کسی که کوه را میکند، از این صدای دلنشین بیخبر است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای معشوقهی من، همانطور که فرهاد را به عشقش به کوهنوردی واداشت، من را هم به خلق آثار زیبایی در کوهستان ترغیب میکند.
هوش مصنوعی: من سختیهای زندگی را با آرامش تحمل میکنم و هیچ صدایی از من به گوش نمیرسد، حتی زمانی که در دل کوهستان هستم.
هوش مصنوعی: اگر هر رگ سنگی به خون من آغشته شود، مانند ماری که در گوشهای از غار پنهان شده، به هر حال اگر سرزمینم را در کوهها بسازم.
هوش مصنوعی: لالهی من دیگر نیازی به شراب ندارد، خودش از خون خود ساغر درست میکند و در کوهسار به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: آن نغمهای که میزنم، میزند همزمان با پایکوبی و شادی، مانند شعلهای که سنگها را میسوزاند و صدای آواز من در کوهستان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر سنگهای بیستون به دور کمرش به مانند زنجیر بیفتند، جوی شیر به وجود خواهد آمد که تصویر آن بت (چهره زیبا) سنگتراش در کوهها را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سخنان و نظرات افراد باهوش و بزرگ، ارزش و اهمیت زیادی دارد و این سخنان باعث میشود که نام آن فرد در یادها بماند، همانند صدای پر طنین که در درهها و کوهها طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: در هر بهاری که به یاد کوهکن میافتیم، لالهها از غم و تنهایی چنان به خود میپیچند که گویی صدها بار در دل کوهها لباس عزا بر تن کردهاند.
هوش مصنوعی: هنگامی که کندهکار با ظرافت و دقت تصویر زیبای شیرین را بر روی سنگهای سخت کوه میسازد، چشمهها نیز مانند رودهایی از دهان کوهسار آب جاری میکنند.
هوش مصنوعی: غم من که مانند سیلی در کوهسار بالا میرود، دیگر نه از سنگ ملامت میترسد و نه برای دیوانهای چون من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: در اثر شکست استخوان، تن سنگی مانندی ایجاد میشود و در دل کوهها باقی میماند. این موضوع به خاطر نسیم و عهدی است که انسانهای پیمانشکن فراموش کردهاند.
هوش مصنوعی: خون او به اندازهای ارزشمند است که از یاقوت و لعل گرانتر میباشد و هر کس در زیر تیغ و فشار زندگی، در میانسال، این حقیقت را درک میکند.
هوش مصنوعی: امید دارم که روزی کارم به نتیجه برسد و به شکلی درآید. بنابراین، عمر خود را همچون یک معدنچی که در دل کوهها کار میکند، صرف کردهام.
هوش مصنوعی: در پاسخ به غزلی که زاهد سروده، من در میان شهر زندگی میکنم و احساس میکنم که وطن واقعیام در کوههاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.