برآورد از نهادت گرد عصیان، گریه ای سر کن
اگر دل را نسازی آب، باری دیده ای تر کن
ز غفلت چند خواهی روز را شب کرد ای غافل؟
شبی را هم ز آه آتشین روز منور کن
نسازی گر دهانی را چو نخل بارور شیرین
خنک از سایه دلها را چو بید سایه گستر کن
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویت
درین وحشت سرا تا پای داری راه را سر کن
به نعل واژگون از راهزن ایمن شود رهرو
چو دل را ساده کردی خانه خود را مصور کن
به شیرینی توان بستن لب بیهوده گویان را
ز هر کس بشنوی تلخی، دهانش پر ز شکر کن
هلالی کرد چشم شور، مه را در تمامی ها
درین عبرت سرا پهلوی چرب خویش لاغر کن
ترا چون خاک خواهد بود آخر بستر و بالین
در ایام حیات از خاک هم بالین و بستر کن
نصیحت کی اثر در سنگ خارا می کند صائب؟
برای این گرانخوابان برو افسانه ای سر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای گنج بی پایان، چو خود ما را توانگر کن
مس بی قیمت ما را به اکسیر نظر زر کن
تو بحر گوهر و کانی، تو عین آب حیوانی
وجود خاکی ما را حیاتی بخش و گوهر کن
لب لعل تو چون دارد به جانبخشی ید بیضا
[...]
مسیحا گو بماتم چشمه ی خورشید را تر کن
خضر گو آب حیوان را بریز و خاک بر سر کن
ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن
به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.