خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟
آب را گر پا به گل رفته است بارانی کجاست؟
چند لرزد شمع من بر خود ز بیداد صبا؟
نیستم گر قابل فانوس، دامانی کجاست؟
شد ز خشکی دود ریحان در سفال تشنه ام
آب اگر سنگین دل افتاده است بارانی کجاست؟
آب چون نبود تیمم می توان کردن به خاک
نیست گر زلف پریشان، خط ریحانی کجاست؟
تا به یک جولان برآرد دود از خرمن مرا
در میان نی سواران برق جولانی کجاست؟
ز انتظار قطره ای باران، لب خشک صدف
شد پر از تبخال، یارب ابر نیسانی کجاست؟
از شب و روز مکرر دل سیه گردیده است
روی آتشناک و زلف عنبرافشانی کجاست؟
درد و داغ عشق از دل روی گردان گشته است
این صف برگشته را برگشته مژگانی کجاست؟
این دل سرگشته را چون گوی در میدان خاک
رفت سرگردانی از حد، دست و چوگانی کجاست؟
شد ز بی عشقی سیه عالم به چشم داغ من
تا به شور آرد مرا صائب نمکدانی کجاست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناکامی و خشکی امیدهایش اشاره میکند و از فقدان رحمت و بارش باران نالان است. او به وضعیت دشوار خود در زندگی و انتظار برای دریافت احسان و محبت میپردازد. شاعر از درد جدایی و کمبود عشق شکایت دارد و در جستجوی ذراتی از خوشی و آرامش در میان مشکلات زندگی است. در این مسیر، به یادآوری زیباییها و امیدها در دل به حسرت میپردازد و از عمق ناامیدی خود بسیار غمگین است.
هوش مصنوعی: کشت امیدم خشک شده و اکنون به دنبال ابر رحمت هستم. اگر آب به زمین رفته، پس کجاست بارانی که به آن نیاز دارم؟
هوش مصنوعی: شمع من چند بار باید بلرزد و از ظلمت وزش باد گله کند؟ اگر من لیاقت روشنایی را ندارم، پس کجاست آن کسی که بتواند مرا در آغوش بگیرد؟
هوش مصنوعی: از بیآبی و خشکی ریحان در ظرف سفالی، دل من نیز تشنه است. اگر کسی سنگدل و بیاحساس است، پس باران چگونه میتواند در زندگیاش وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: در نبود آب، میتوان به جای وضو گرفتن با خاک تیمم کرد. اما اگر زلفهای پریشان وجود دارد، پس نشانههای زیبایی کجاست؟
هوش مصنوعی: به خاطر یک حرکت یا تکان، دودی از خرمنام بلند شود. در میان سواران نی، کجاست آن درخشش و تحرکی که میطلبم؟
هوش مصنوعی: به خاطر انتظار طولانی برای باران، لبهای صدف خشکیده و بیتاب شدهاند. حالا pray کن که باران بهاری کجاست؟
هوش مصنوعی: دل من در حالی پر از غم و اندوه شده که روزها و شبها مرتب میگذرد. اکنون به دنبال آن زیبایی با چشمان درخشان و موهای جذاب هستم، که دل را شاد کند و از این حالت تنگی و غم بیرونم آورد.
هوش مصنوعی: درد و رنج عشق دیگر از دل فراری شده است. این حالتی که برگردانده شده، کجاست آن چشمهای گریان؟
هوش مصنوعی: این دل نگران و سرگشته مانند گویی است که در میدان خاکی میچرخد و به شدت دچار سردرگمی شده است. آیا کسی میتواند به او کمک کند یا راهی برای رهایی از این پریشانی بیابد؟
هوش مصنوعی: عالم به خاطر نبود عشق، به چشم من تار و سیاه شده است. تا چه زمانی باید در این وضعیت بمانم؟ آیا جایی وجود دارد که من را از این بیقراری و درد نجات دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ربع مسکون آدمی را بود دیو و دد گرفت
کس نمیداند که در آفاق انسانی کجاست
دور دور خشکسال دین و قحط دانشست
چند گویی فتح بابی کو و بارانی کجاست
من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل
[...]
ربع مسکون آدمی را بود دیو و دد گرفت
کس نمیداند که در آفاق انسانی کجاست
دور دور خشکسال دین و قحط دانش است
چند گویی فتح بابی کو و یارانی کجاست
من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.