گنجور

 
صائب تبریزی

منم که قیمت یاقوت داغ می دانم

سرشک را گهر شبچراغ می دانم

نمی دهم به دو عالم جنون یکدمه را

ستاره سوخته ام قدر داغ می دانم

چه لازم است به جام آشنا کنم لب را

نمک فشانی شور دماغ می دانم

ز پر شکستگیم بر ستم دلیر مشو

که راه رخنه دیوار باغ می دانم

ستاره ریزی کلک سیه زبان صائب

ز فیض خوردن دود چراغ می دانم