لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد

ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد

منم که رنگ ندارم ز روی گلرنگش

وگرنه لعل چه خونها ز آفتاب نخورد

کجا به شبنم و گل التفات خواهد کرد؟

ز چهره عرق افشان، دلی که آب نخورد

به خاک پای تو خون می خورد به رغبت می

همان حریف که در پای گل شراب نخورد

درین بهار که یک غنچه ناشکفته نماند

غنیمت است که دستی بر آن نقاب نخورد

چنان گرفت تکلف بساط عالم را

که خاک تشنه جگر آب بی گلاب نخورد!

تویی که سنگدلی، ورنه هیچ زهره جبین

به هر مکیدن لب خون آفتاب نخورد

صبور باش که در انتظار ابر بهار

صدف به تشنه لبی از محیط آب نخورد

ز خود برآی که در سنگ آتش سوزان

شراب لعل ز خونابه کباب نخورد

زمانه کشتی احسان چنان به خشکی بست

که هیچ تشنه جگر بازی سراب نخورد

ندامت است سرانجام میکشی صائب

خوشا کسی که ازین چشمه سار آب نخورد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد

بتلخی د من هیچکس شراب نخورد

ز بسکه بود دل من بخون او تشنه

مرا بتیغ تو تا خون نریخت آب نخورد

به خنده نمیکنم جگر خورد لب تو

[...]

عرفی

خوشا کسی دم آب بی شراب نخورد

دمی که جام شراب نداشت، آب نخورد

ز نقص تشنه لبی دان، به عقل خویش مناز

دلت فریب گر از جلوهٔ شراب نخورد

کسی ارادهٔ جولان عافیت ننمود

[...]

کلیم

نه رحم کرد که خون دل خراب نخورد

غرور او ز سفال شکسته آب نخورد

بقتل گاه وفا تا شهید او نشدم

دهان تیغ بخندید و تیر آب نخورد

تن ضعیف مرا کم مبین که این رشته

[...]

جویای تبریزی

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد

دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد

شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت

ز خونفشانی مژگان تر دل آب نخورد

دل است قابل فیضان درد از اعضاء

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه