به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد
که ابر، سینه خورشید را نسازد سرد
جریده شو که رسد پیشتر به صید مراد
شود چو تیر ز همصحبتان ترکش فرد
به خوردن دل خود از نصیب قانع شو
که آب و نان جهان مرد را کند نامرد
ز خار راه پر و بال می دهد سامان
چو گردباد شود رهروی که تنهاگرد
به جای خون ز رگ و ریشه اش برآید دود
اگر چنین دل پرخون من فشارد درد
چه حاجت است به شمشیر، تیزدستان را؟
که هست در کف دشمن مرا سلاح نبرد
ز اهل درد مس من طلای خالص شد
که کیمیای وجودست دیدن رخ زرد
به سرکشی مشو از خصم خاکسار ایمن
که خط برآورد از روی همچو آتش گرد
اگر چه دیر به جوش آمدم به این شادم
که هرچه دیر شود گرم، دیر گردد سرد
ز ماه چهره آفاق گشت مهتابی
که از طمع نشود رنگ هیچ کافر زرد!
عجب که رخنه کند عیش در دل صائب
که داغ بر سر داغ است و درد بر سر درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.