گنجور

 
صائب تبریزی

از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود

خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود

حسن را مشاطه ای چون چشم پاک عشق نیست

سرو در آغوش طوق قمریان موزون شود

سینه چاک از نقش می گردد عقیق آبدار

خط مشکین کی حجاب آن لب میگون شود؟

می شود چون گل به اندک فرصتی پا در رکاب

روی هر کس از شراب بیغمی گلگون شود

می کند جوش بهاران آهوان را شیر مست

مستی آن چشم در دوران خط افزون شود

عشق اگر بی پرده سازد لذت آزار را

بر سر خار ملامت رهروان را خون شود

از کمال نو خطان ظاهرپرستان غافلند

خوبی خط پرده فهمیدن مضمون شود

می دهد از چشم لیلی یاد داغ لاله اش

هر که زین دامان صحرا بگذرد مجنون شود

تا توان حاجت روا گردید از درگاه عشق

از چه صائب آدمی از چون خودی ممنون شود؟

 
 
 
عمعق بخاری

مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود

مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود

امیر معزی

ای خداوندی که گر عزم تو بر گردون شود

قطب گردون پیش عزم تو سزد گر دون شود

چنبر گردون گردان جمله بگشاید زهم

گر غبار پای اسبان تو بر گردون شود

گرچه اَ‌فْریدون به افسون جادوان را بند کرد

[...]

سنایی

هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود

قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود

گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی

روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود

ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب

[...]

ناصر بخارایی

هر زمان دل را جگر از دست دیده خون شود

عاقبت تا حال دل با چشم خونی چون شود

دل همی‌خواهد که رویت را ببیند یک نظر

دم به دم خون گردد از راه نظر بیرون شود

بهر رویت گر جواب لن‌ترانی می‌دهی

[...]

کلیم

هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود

باده ام در جام گرد آب و آبم خون شود

دخل ما با خرج یکسانست در راه طلب

سوزنی چون بشکند خاری زپا بیرون شود

در حقیقت تنگدستی مایه دیوانگیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه