صباح مستی و شام خمار میگذرد
خوشی و ناخوشی روزگار میگذرد
اگر ز شش جهت آیینه پیش رو دارم
ز هفت پرده چشمم غبار میگذرد
بیا که جوش گل بوسه است روی ترا
مرو که عمر چو باد بهار میگذرد
هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر
ز اهل عصر بر این روزگار میگذرد
همیشه روی تو یک پیرهن عرق دارد
که آب گوهر بر یک قرار میگذرد
به دامن افق آن صبح شوربختم من
که عمر خنده من در خمار میگذرد
به غیر خامه دریانژاد من صائب
که از سر گهر شاهوار میگذرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی روش گذر زمان و ناپایداری زندگی را بیان میکند. شاعر میگوید که خوشی و ناخوشی، جوانی و پیری، همه به سرعت میگذرند. او از تصویر آیینه و غبار چشمها سخن میگوید که نشاندهنده تغییرات و فساد زمان است. همچنین، دعوت به عشق و لذت از زیباییهای زندگی میکند، چرا که عمر مانند بادی است که سریع میگذرد. در نهایت، تاکید میکند که هر چه بر سر انسانها میآید، به نوعی از زمان و تجربیات گذرنده ناشی میشود. شعر در کلیت خود به پذیرش فراز و نشیبهای زندگی و از دست دادن لحظات میپردازد.
هوش مصنوعی: صبح با حالتی شاداب و سرمستی آغاز میشود و شب با حالتی از غم و افسردگی ادامه مییابد. خوشی و ناخوشی زندگی همواره در حال گذر است و لحظات خوب و بد هر کدام به سر میرسند.
هوش مصنوعی: اگر در جلویم آیینهای از شش سمت وجود داشته باشد، باز هم غبار چشمانم از هفت پرده میگذرد.
هوش مصنوعی: بیا و از زیبایی و محبت بهرهمند شو، چرا که عمر مانند وزش نسیم بهار سریع میگذرد و نباید این لحظات را از دست داد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از پسری بدخلق به پدرش برسد، نشانهای از آن است که در این زمانه، این وضعیت به طور کلی وجود دارد.
هوش مصنوعی: همیشه بر تن تو، پیراهنی است که عرق میکند و قطرات با ارزش بر روی آن مینشینند.
هوش مصنوعی: من در آغوش افق آن صبح غمانگیزِ زندگیام را به یاد میآورم که دوران شادیم در غم و اندوه سپری میشود.
هوش مصنوعی: به جز قلم من که مانند دریایی بزرگ و پرعمق است، چه چیز دیگری میتواند به زیبایی و عظمت از گنجینههای ناب بگذرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
بیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد
بیا، که وقت بهار است و موسم شادی
مدار منتظرم، وقت کار میگذرد
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی
[...]
نظر کنید که آن شهسوار میگذرد
قرار جان من بیقرار میگذرد
اگر نه قصد هلاک منش بود در دل
چنین کرشمهکنان بر چه کار میگذرد؟
دریغ صید نزارم از آن به زاری زار
[...]
شبی که در قدم وصل یار میگذرد
به ذوق گریهٔ بیاختیار میگذرد
کسی که محرم درد من است میداند
که دیده بینم و آب در کنار میگذرد
مخواب در دل شبها که موج قافلهایست
[...]
مرا به زخم زبان روزگار میگذرد
مدار آبله من به خار میگذرد
به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است
عزیز اوست که از اعتبار میگذرد
به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه
[...]
در این دو هفته که با گل مدار میگذرد
پیاله گیر که ابر بهار میگذرد
به این خوشم که شب هجر، تیرهروزان را
به یاد صبح بناگوش یار میگذرد
به حیرت از روش چشم میپرست توام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.