گنجور

 
صائب تبریزی

صباح مستی و شام خمار می‌گذرد

خوشی و ناخوشی روزگار می‌گذرد

اگر ز شش جهت آیینه پیش رو دارم

ز هفت پرده چشمم غبار می‌گذرد

بیا که جوش گل بوسه است روی ترا

مرو که عمر چو باد بهار می‌گذرد

هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر

ز اهل عصر بر این روزگار می‌گذرد

همیشه روی تو یک پیرهن عرق دارد

که آب گوهر بر یک قرار می‌گذرد

به دامن افق آن صبح شوربختم من

که عمر خنده من در خمار می‌گذرد

به غیر خامه دریانژاد من صائب

که از سر گهر شاهوار می‌گذرد؟

 
 
 
عراقی

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد

بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد

بیا، که وقت بهار است و موسم شادی

مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد

ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
حسین خوارزمی

نظر کنید که آن شهسوار می‌گذرد

قرار جان من بی‌قرار می‌گذرد

اگر نه قصد هلاک منش بود در دل

چنین کرشمه‌کنان بر چه کار می‌گذرد؟

دریغ صید نزارم از آن به زاری زار

[...]

عرفی

شبی که در قدم وصل یار می‌گذرد

به ذوق گریهٔ بی‌اختیار می‌گذرد

کسی که محرم درد من است می‌داند

که دیده بی‌نم و آب در کنار می‌گذرد

مخواب در دل شب‌ها که موج قافله‌ای‌ست

[...]

صائب تبریزی

مرا به زخم زبان روزگار می‌گذرد

مدار آبله من به خار می‌گذرد

به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است

عزیز اوست که از اعتبار می‌گذرد

به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه

[...]

حزین لاهیجی

در این دو هفته که با گل مدار می‌گذرد

پیاله گیر که ابر بهار می‌گذرد

به این خوشم که شب هجر، تیره‌روزان را

به یاد صبح بناگوش یار می‌گذرد

به حیرت از روش چشم می‌پرست توام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه