گنجور

 
صائب تبریزی

دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود

تلخی می محو در گلبانگ نوشانوش بود

نرگس مخمور خون عقل در پیمانه داشت

جلوه مستانه سیلاب متاع هوش بود

گرچه دامن می کشید از سایه خود سرو او

باغ بر گل تنگ از خمیازه آغوش بود

بر نمی آمد صدا از هیچ کس غیر از سپند

شمع مجلس با زبان آتشین خاموش بود

تیره بختی همچو داغ لاله در خون می تپید

از فروغ می در و دیوار اطلس پوش بود

در قفس تیغ زبان ما برآمد از نیام

شعله آواز ما در گلستان خس پوش بود

گلشن از خاموشی ما پرده تصویر شد

خون گل از شعله آواز ما در جوش بود

هیچ کس را صائب از اهل سخن روزی نشد

آنچه از اسباب عشرت قسمت ما دوش بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلیم تهرانی

چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود

در نوازش کردنم دست سبو بر دوش بود

رفت ایامی کز آسایش نصیبی داشتیم

صرف داغ عشق شد گر پنبه ای در گوش بود

گل بسی شب ها به خوابت دید در آغوش خود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه