از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند
مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟
روح قدسی در تن خاکی چسان خامش شود؟
طشت بام افتاده را آواز می باشد بلند
اختیاری نیست وجد و نعره ارباب حال
در گسستن ناله بیتابانه می خیزد زبند
حلقه ذکرست، اگر در گاه حق را حلقه ای است
پامنه زین حلقه بیرون تا شوی اقبالمند
می کند مغشوش جوهر صفحه آیینه را
صوفیان صافدل از علم رسمی فارغند
بی حدی ممکن نگردد قطع راه دور عشق
سالکان واصل نمی گردند بی ذکر بلند
از فلاخن سنگ بی گردش نمی گردد خلاص
جان زندانی به وجد آزاد می گردد زبند
جان علوی در تن سفلی چسان گیرد قرار؟
صید وحشی چون شود آسوده در دام و کمند؟
از نمد بر سنگ صائب می خورد دندان مار
هر که شد پشمینه پوش آزاد گردد از گزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند
تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر
بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند
گر مرا بیبند خواهی بند بگشا از میان
[...]
ای جهانداری که در عهد تو گرگ و گوسفند
نیست این آنرا زیان کار آن نه اینرا سودمند
گوسفند از گرگ ترسان بود در ایام پیش
وندر ایام تو ترسان گشت گرگ از گوسفند
یک جهان گرگان دندان تیز بودند ارچه کرد
[...]
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند
گر ز حسن او حکایت پیش حورالعین کنند
آنکه با عزمش بماند مرکب خورشید کند
و آنکه با حلمش نباشد تو سن افلاک تند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.