لرزید بس که دل به تن ناتوان ما
خالی ز مغز شد قلم استخوان ما
پر گل بود ز مهر خموشی دهان ما
در کام همچو غنچه نگردد زبان ما
آسوده است خانه ما ز آفت نزول
دارد ز زور خویش نگهبان کمان ما
چون موج، بی قراری ما را کنار نیست
رحم است بر کسی که شود همعنان ما
صد برق خانه سوز درین مشت خار هست
کاوش مکن به خار و خس آشیان ما
در نوبهار خاطر ما برگریز نیست
بلبل برون نمی رود از گلستان ما
ما از گهر به آبله دست قانعیم
در پیش ابر باز نگردد دهان ما
از پیچ و تاب فکر درین بوته گداز
شد مغز، نال در قلم استخوان ما
دل را تهی ز درد به گفتار چون کنیم؟
رنگ شکسته گر نشود ترجمان ما
ما از سخن به چشمه حیوان رسیده ایم
تابوت کیست تخته نماید دکان ما؟
در فکر ما اگر نرسد کس، غریب نیست
بیرون نمی رود خبر از کاروان ما
صائب گره ز زلف سخن باز کرده ایم
پیچیده نیست جوهر تیغ زبان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.