گنجور

 
صائب تبریزی

پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند

شور غیرت زندگی را تلخ بر دریا کند

زود عالم را کند زنگار در چشمش سیاه

هر که چون آیینه عیب خلق را پیدا کند

می دهد داد سراسر، دشت پیمای جنون

گر غبار خاطرم را دامن صحرا کند

می کند تأثیر در دلهای سنگین اشک و آه

آب و آتش جای خود در سنگ و آهن وا کند

نیست میدان جنون ما جهان تنگ را

کشتی طوفانی ما رقص در دریا کند

شاهد آیینه رخساری درین بازار نیست

طوطی ما را مگر ذوق سخن گویا کند

سرو سرتاپا زطوق قمریان گشته است چشم

تا مگر نظاره آن قامت رعنا کند

لاله زاری شد به چشم من جهان از نور عشق

کیمیای شعله خس را آتشین سیما کند

با من رسوا چه سازد پرده سوزیهای حسن؟

ساده لوح آن کس که خواهد مشک را رسوا کند

شمع کافوری فروزد پیش راه جان من

چون به قصد کشتن من آستین بالا کند

گفتم از خط رحم او افزون شود، غافل که خط

جوهر دیگر فزون بر تیغ استغنا کند

تا نفس را راست سازد بلبل آتش زبان

کلک صائب می تواند صد غزل انشا کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه