گنجور

 
صائب تبریزی

لعل لب پیاله می آبدار ازوست

جوش صباحت گل روی بهار ازوست

ابروی موج درس اشارت ازو گرفت

چشم حباب در گرو انتظار ازوست

گلگونه نشاط ازو یافت لاله زار

خال سیاه بختی مشک تتار ازوست

چشم ستاره می پرد از آرزوی او

مژگان آفتاب، ثریا نثار اوست

زان قطره خوی که بر سمنش تکیه کرده است

شبنم به روی بستر گل بیقرار ازوست

زنگ از دلش به ابروی صیقل نمی رود

آیینه ای که چشم به راه غبار ازوست

دریاب رنگ باختگان خمار را

زان باده ای که دست سبو در نگار ازوست

صائب به نیم گردش چشم آن ستیزه جو

بی اختیار اگر کندت اختیار ازوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

گر نیستی درون دلم آتش فراق

کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست

چندان بگریمی، که مرا آب چشم من

برداردی روان و ببردی به کوی دوست

قوامی رازی

ای تو کیای ما و جهانی تو را رهی

خار دو چشم دشمنی و ورد دست دوست

شد سهل و حق خدمت من سهل برگرفت

در خون سرشته به که چنانش سرشت و خوست

سختی مکن تو نیز چنان سست رای از آنک

[...]

انوری

مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت

دارم طمع که علت با من ز دست کوست

تصحیف قافیه که به مصراع آخرست

گر ضم کنی بر آنچه مسماست هم‌نکوست

آن دو لطیف را سیمی هست هم لطیف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روند

زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

بس طفل کارزوی ترازوی زر کند

نارنج از آن خورَد که ترازو کند زِ پوست

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

[...]

ابن یمین

ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست

ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست

گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو

اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست

درهم مشو که بیهنر از غایت حسد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه