گنجور

 
صائب تبریزی

حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب

می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب

می نماید حسن شوخ از پرده شرم و حیا

برق را از تیغ بازی کی شود مانع سحاب

نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد

گرچه می‌سازد می پر زور را کم زور، آب

حسن عالمسوز را پروای اشک گرم نیست

شعله ور می گردد اخگر بیش از اشک کباب

زلف را وا کرد از سر، حسن روزافزون او

سایه را کوتاه سازد در بلندی آفتاب

دیدن خورشید تابان گرچه (آب) آرد به چشم

دیده خورشید را روی تو می سازد پر آب

زان سراپا چشم گردیده است آن زلف رسا

تا ازان موی کمر تعلیم گیرد پیچ و تاب

می به چشم مست او شد سرمه شرم و حیا

خون اگر در ناف آهوی ختن شد مشک ناب

ناگوار از صحبت نیکان گوارا می شود

عیب تلخی را ز خلق خوش هنر سازد گلاب

از چه رو صائب ز روی آتشین او نسوخت؟

نیست گر بال سمندر تار و پود آن نقاب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۶۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه