پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت
محو در نظاره ان قامت رعنا شدم
چون شرر بر نقد جان می لرزم از آهن دلان
در ته سنگ ملامت گرچه نا پیدا شدم
کور بودم تا نظر بر عیب مردم داشتم
از نظر بستن به عیب خویشتن بینا شدم
دام زیر خاک شد رگ در تنم از خاکمال
تا چو سیل نوبهاران واصل دریا شدم
از گرانسنگی به کوه قاف پهلو می زنم
تا زوحشت گوشه گیر از خلق چون عنقا شدم
در میان مردمان بودم به گمراهی علم
رهبر عالم شدم چون خضر تا تنها شدم
نامه سربسته بودم تا زبانم بسته بود
چون قلم شق در دلم افتاد تا گویا شدم
بر سر هر برگ می لرزد دل بی حاصلم
گرچه در آزادگی چون سرو پا بر جا شدم
شد به کاغذ باد اوراق حواسم همسفر
تا درین بستانسرا چون غنچه گل وا شدم
در شکستم هر خم طاقی میان بسته ای است
تا تهی از باده گلرنگ چون مینا شدم
من که بودم گردباد این بیابان عافیت
چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم
در کنار لاله و گل دارم آتش زیرپا
تا چو شبنم با خبر از عالم بالا شدم
از لگدکوب حوادث صائب ایمن نیستم
در بساط خاکساری گرچه نقش پا شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر مراحل تحول و خودشناسی خویش را به تصویر میکشد. او از حس تشنگی و جستجوی حقیقت آغاز میکند و به تدریج به درک عمیقتری از خود و جهان اطراف میرسد. شاعر از بیخبری و کور بودن نسبت به عیوب خود سخن میگوید و با بستن نظر به عیوب دیگران، به آگاهی دست مییابد. او در تلاش برای یافتن جایگاه خویش در میان مردم و شناخت عمیقتری از ذات خود به مقام رهبری و آگاهی دست پیدا میکند.
سپس، شاعر به تنهایی و انزوای خود اشاره میکند و از تغییراتی که در او ایجاد شده میگوید. او به آزادی و قدرت درونیاش اشاره کرده و در کنار زیباییهای طبیعت به آرامش و آگاهی میرسد. در نهایت، شاعر برغم چالشهای زندگی، به یادآوری ادامه مسیر زندگی و تحولات درونیاش میپردازد، همچنان که میکوشد تا در این سفر پرپیچوخم به حقیقت و نور حقیقی دست یابد.
هوش مصنوعی: تحت تاثیر یک لحظه، وقتی که تشنه دریا بودم، متوجه شدم که همه چیزهایی که در جستجوی آنها بودم، بیشتر از خودم هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که حرف الف از کلمه "بسم الله" خارج شد، در تماشای آن قامت زیبا غرق شدم.
هوش مصنوعی: هنگامی که همچون شعلهای به شدت دلم میلرزد، از دلهای سخت و بیاحساس انتقاد و سرزنش میترسم، هرچند که خود را در آن فضا پنهان کردهام و به چشم نمیآیم.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که به عیوب دیگران نگاه میکردم، در واقع کور بودم. اما وقتی که به عیوب خودم توجه کردم و چشمانم را از عیوب دیگران بستم، به بصیرت و بینایی رسیدم.
هوش مصنوعی: در اثر فشارها و مشکلاتی که در زندگی تجربه کردهام، به تدریج از حالت ضعف و ناچیزی خارج شده و به قدرت و فراوانی دست یافتهام. مانند جویباری که در بهار روان میشود و به دریا میپیوندد، من هم از رنجهایم رهایی پیدا کرده و به اوج رسیدهام.
هوش مصنوعی: من به ارزشمند بودن خودم مانند کوهی بلند افتخار میکنم و از ترس و تنهایی به دور از مردم، مانند پرندهای افسانهای به نام عنقا، جدا شدهام.
هوش مصنوعی: در میان مردم زندگی میکردم و به دلیل نداشتن راهنمایی درست، در بلاتکلیفی بودم. اما وقتی که تنها شدم، به علم و دانش رسیدم و به راهنمایی مناسب دست یافتم، مثل خضر که در راه نمایندگی کندیش میکند و هدایتگر دیگران است.
هوش مصنوعی: در زمانی که نتوانستم صحبت کنم و احساساتم را بیان کنم، نامهای نوشتم که نمیتوانستم آن را به زبان بیاورم. وقتی که قلم در دلم سنگینی کرد و به نوعی به صحبت درآمدم، توانستم آنچه در دل داشتم را بگویم.
هوش مصنوعی: دل ناامید من بر روی هر برگ میلرزد، حتی اگر در آزادی مانند سرو ایستادهام.
هوش مصنوعی: تحت تأثیر باد، افکار و احساساتم به کاغذ منتقل شدند. مثل این است که در این باغ زیبا، حس کردم که به مانند غنچهای در حال شکفتن هستم.
هوش مصنوعی: در زمان ناامیدی و شکست، هر قوس و دری که به وجود آمده، به نوعی محدود کننده است. تا زمانی که من خالی از شادی و زیبایی مانند گل رنگین نشوم، در این اوضاع باقی میمانم.
هوش مصنوعی: من دچار طوفانی شدم در این سرزمین آرامش، که همچون خواب عمیق، بار غم و اندوه دلم را بر دوش کشید.
هوش مصنوعی: در کنار گلها و لالهها، احساس گرمایی مانند آتش زیر پا دارم، تا اینکه مانند شبنم، به دانایی و آگاهی از دنیای بالاتر دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من در برابر سختیها و حوادث زندگی خود را در امان نمیبینم، حتی اگر در موقعیت تواضع و خاکساری قرار داشته باشم و به نظر برسم که فقط نقش یک فرد ساده هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بینشانم وز شدن بس بیخبر
[...]
بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم
برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم
بستن لب، بال پرواز است مرغ ناله را
تا خموشی پیشه کردم، بیشتر رسوا شدم
گشته ام دیوانه تر تا سوختم داغ جنون
[...]
آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
نسخهٔ آزادیام خجلت کش شیرازه بود
از تپیدنها ورق گرداندم و اجزا شدم
عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید
[...]
چون به فضل ایزد بی چون به حق بینا شدم
آگه از کنهِ رموزِ عَلَّمَ الأَسْما شدم
بر براق تن چو بر معراج جان کردم عروج
عارفِ اسرار سُبْحانَ الذی اَسْری شدم
جبرئیل نطق چون از عرشِ دل آورد وحی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.